جدول جو
جدول جو

معنی تباعل - جستجوی لغت در جدول جو

تباعل
(اِ دَ)
جماع نمودن و ملاعبت کردن زن و شوی باهم. (منتهی الارب) (از قطر المحیط) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تباعل
جماع نمودن، ملاعبت کردن
تصویری از تباعل
تصویر تباعل
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تفاعل
تصویر تفاعل
در صرف عربی، از ابواب ثلاثی مزیدٌفیه که مصدرهای این باب بیشتر بر اشتراک و همکاری، تفاهم و تعاون یا اظهار امری برخلاف واقع دلالت دارد مانند تجاهل، تمارض، تاثیر متبادل بین دو جسم یا دو ماده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تباع
تصویر تباع
پیروی کردن، دنبال کسی رفتن، از پی کسی رفتن
تابع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تباعت
تصویر تباعت
پیروی کردن، از پی کسی رفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تبادل
تصویر تبادل
با هم عوض کردن، بدل کردن، معاوضه کردن، عوض وبدل گرفتن از هم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تباعد
تصویر تباعد
دوری کردن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
یکدیگر را لعنت کردن. (از قطر المحیط) (از منتهی الارب) (آنندراج). تبهﱡل. (منتهی الارب). مباهله کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
جمع واژۀ تبیع. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به تبیع شود
لغت نامه دهخدا
(تَبْ با)
صاحب توابل وفروشندۀ آن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). تابل فروش. (منتهی الارب) (آنندراج). تابل فروش و دیگ افزارفروش. (ناظم الاطباء). رجوع به تابل و توابل شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
خدمت کردن شوهر را. (تاج المصادر بیهقی). فرمان برداری شوهر کردن و یا خود را برای وی آراستن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شوهری. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ عُ)
یکی از ده باب ثلاثی مزیدفیه. این باب بمعانی زیر آید. مشارکت. مطاوعه فاعله اظهار آنچه در باطن نیست مانند تمارض. وقوع تدریجی فعل بمعنی فعل مجرد
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
چیزی را در میان خودها گرفتن. (منتهی الارب). چیزی را در میان خود گرفتن. (ناظم الاطباء). گرفتن چیزی میان خودشان. (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(اِظْ ظِ)
با یکدیگر بدل کردن. (زوزنی). با هم معاوضه کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). معاوضه و گرفتن چیزی در مقابل دادن چیزی دیگر. (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
(اِظْ)
تباعه. دنباله روی: حکم سلطان را انقیاد نمودند و بطاعت و تباعت دست بصفقۀ بیعت یازیدند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 339). بشرایط تباعت و استمرار بر قضیت عبودیت... قیام کردند. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 440). رجوع به تباعه شود
لغت نامه دهخدا
(اِ دَ)
از یکدیگر دور شدن. (زوزنی). دور شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). از همدیگر دور شدن. (غیاث اللغات) (آنندراج) (فرهنگ نظام). ضد تقارب. (اقرب الموارد). دوری. (ناظم الاطباء) ، دور از حقیقت. دوراز واقع. دروغ گونه: نظم این آیات پیش از استنباط رویت چون تباعدی می نماید. (کلیله و دمنه)
لغت نامه دهخدا
(اِ دَ)
از پی فراشدن یا با کسی رفتن. (تاج المصادر بیهقی). پس روی کردن کسی را و در پی کسی رفتن و لاحق گردیدن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پس روی کردن. (ترجمان علامۀ جرجانی). پیروی کردن. (آنندراج) (فرهنگ نظام). رجوع به تباعت شود
لغت نامه دهخدا
(تِ عَ)
عاقبت بد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تبعه. (منتهی الارب). تبعت
لغت نامه دهخدا
(اِ)
پس روی عمل کسی کردن و در پی یکدیگر رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج). متابعه. (منتهی الارب). الولاء فی العمل. (اقرب الموارد). متابعت
لغت نامه دهخدا
تصویری از تبادل
تصویر تبادل
با هم معاوضه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تباعت
تصویر تباعت
پیروی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تباعد
تصویر تباعد
از یکدیگر دور شدن، دور از حقیقت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تباع
تصویر تباع
در پی یکدیگر رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبعل
تصویر تبعل
شوهر داری کتخدایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تباعه
تصویر تباعه
عاقبت بد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تباهل
تصویر تباهل
یکدیگر را لعنت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفاعل
تصویر تفاعل
تاثیر متبادل بین دو جسم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفاعل
تصویر تفاعل
((تَ عُ))
اظهار آن چه در باطن نیست، در صرف عربی یکی از باب های ثلاثی مزیدفیه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تبادل
تصویر تبادل
((تَ دُ))
معاوضه، عوض و بدل کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تباعت
تصویر تباعت
((تَ عَ))
پیروی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تباعد
تصویر تباعد
((تَ عُ))
از یکدیگر دوری کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تبادل
تصویر تبادل
داد و ستد
فرهنگ واژه فارسی سره
دوری، واگرایی
متضاد: هم گرایی، از هم دور شدن، دوری جستن، دوری گزیدن، دوری ورزیدن، دوری کردن
متضاد: تقارب، تقارن
فرهنگ واژه مترادف متضاد