بی فکر و تأمل با هم خطبه و جز آن خواندن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تباده خطبه و شعر، ارتجال آنها و تباده دو تن در شعر، تجاری آن دو در آن. (از اقرب الموارد)
بی فکر و تأمل با هم خطبه و جز آن خواندن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تباده خطبه و شعر، ارتجال آنها و تباده دو تن در شعر، تجاری آن دو در آن. (از اقرب الموارد)
کباب. طباهجه. طباهه. (دهار). گوشت پختۀ نرم و نازک. (برهان). گوشت نرم و نازک که شرحه شرحه کرده بریان کنند و آن را کباب گویند. طباهه و طباهجه معرب آن است. (انجمن آرا) (آنندراج) (از فرهنگ نظام) (از فرهنگ رشیدی). کباب. (برهان). تباهچه. تواهه.تواهچه. تبه. تبهره. (از فرهنگ رشیدی) : مراگفت بر سیخ حمدان همی زن ز کون زنم روزکی دو تباهه. انوری. ، گوشت قیمه کرده. (ناظم الاطباء)، قلیۀ بادنجان و بادنجان پخته. (برهان). بورانی بادنجان. کشک بادنجان. (ناظم الاطباء) : سلطان فرمود تا او را حبس کردند و در آن حبس او را در تباهه زهر دادند. (تاریخ بیهقی ص 182). دفع مضرتش (شراب سپید و تنک) با سپیدباها و توابل وتباهۀ خشک کنند تا زیان ندارد و منفعت کند. (نوروزنامه از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، تخم مرغ بریان کردۀ با گوشت و سرکه و فلفل و لوبیا. (ناظم الاطباء)، خاگینه. (برهان). رجوع به تباهچه و طباهجه و طباهج و دیگر گونه های این لغت شود
کباب. طباهجه. طباهه. (دهار). گوشت پختۀ نرم و نازک. (برهان). گوشت نرم و نازک که شرحه شرحه کرده بریان کنند و آن را کباب گویند. طباهه و طباهجه معرب آن است. (انجمن آرا) (آنندراج) (از فرهنگ نظام) (از فرهنگ رشیدی). کباب. (برهان). تباهچه. تواهه.تواهچه. تبه. تبهره. (از فرهنگ رشیدی) : مراگفت بر سیخ حمدان همی زن ز کون زنم روزکی دو تباهه. انوری. ، گوشت قیمه کرده. (ناظم الاطباء)، قلیۀ بادنجان و بادنجان پخته. (برهان). بورانی بادنجان. کشک بادنجان. (ناظم الاطباء) : سلطان فرمود تا او را حبس کردند و در آن حبس او را در تباهه زهر دادند. (تاریخ بیهقی ص 182). دفع مضرتش (شراب سپید و تنک) با سپیدباها و توابل وتباهۀ خشک کنند تا زیان ندارد و منفعت کند. (نوروزنامه از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، تخم مرغ بریان کردۀ با گوشت و سرکه و فلفل و لوبیا. (ناظم الاطباء)، خاگینه. (برهان). رجوع به تباهچه و طباهجه و طباهج و دیگر گونه های این لغت شود
زیرک شدن. (تاج المصادر بیهقی). زیرک و باریک بین و ریزه کار گردیدن. (آنندراج) (ناظم الاطباء). تبن نعت است از آن. (آنندراج). تبن تبناً و تبانه، زیرک و باریک بین و ریزه کار گردید. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
زیرک شدن. (تاج المصادر بیهقی). زیرک و باریک بین و ریزه کار گردیدن. (آنندراج) (ناظم الاطباء). تَبَن نعت است از آن. (آنندراج). تبن تبناً و تبانه، زیرک و باریک بین و ریزه کار گردید. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
شهری است به یمن بسیار زراعت و فواکه. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). یاقوت آرد: گفته اند همان تباله ای است که نام آن در کتاب مسلم بن حجاج آمده است. موضعی است ببلاد یمن و گمان میکنم بجز تبالۀ حجاج بن یوسف است زیرا تبالۀ حجاج شهر مشهوری است از سرزمین تهامه در راه یمن... مهلبی گوید: تباله در اقلیم دوم است عرض آن 29 درجه است. اهل تباله و جرش اسلام آوردند... شهر مزبوربسال دهم هجری بدون جنگ گشاده شد و از جملۀ شهرهایی است که در فراوانی نعمت ضرب المثل است. لبید گوید: فالضیف و الجارالجنیب کأنما هبطا تباله مخصباً اهضامها. ...و بین تباله و مکه 52 فرسخ است که قریب هشت روزراه است و بین آن و طائف 6 روز راه و بین آن و بیشهیک روز راه است. گویند این شهر بنام تباله دختر مکنف از بنی عملیق است و کلبی پنداشته است بنام تباله دختر مدین بن ابراهیم بوده است. (از معجم البلدان ج 2 صص 357-358). رجوع به التفهیم بیرونی چ همایی ص 168 و عیون الاخبار ج 1 ص 77 و امتاع الاسماع ص 344 و المعرب جوالیقی ص 60 و 353 و قاموس الاعلام ترکی شود
شهری است به یمن بسیار زراعت و فواکه. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). یاقوت آرد: گفته اند همان تباله ای است که نام آن در کتاب مسلم بن حجاج آمده است. موضعی است ببلاد یمن و گمان میکنم بجز تبالۀ حجاج بن یوسف است زیرا تبالۀ حجاج شهر مشهوری است از سرزمین تهامه در راه یمن... مهلبی گوید: تباله در اقلیم دوم است عرض آن 29 درجه است. اهل تباله و جُرَش اسلام آوردند... شهر مزبوربسال دهم هجری بدون جنگ گشاده شد و از جملۀ شهرهایی است که در فراوانی نعمت ضرب المثل است. لبید گوید: فالضیف و الجارالجنیب کأنما هبطا تباله مخصباً اهضامها. ...و بین تباله و مکه 52 فرسخ است که قریب هشت روزراه است و بین آن و طائف 6 روز راه و بین آن و بیشهیک روز راه است. گویند این شهر بنام تباله دختر مکنف از بنی عملیق است و کلبی پنداشته است بنام تباله دختر مدین بن ابراهیم بوده است. (از معجم البلدان ج 2 صص 357-358). رجوع به التفهیم بیرونی چ همایی ص 168 و عیون الاخبار ج 1 ص 77 و امتاع الاسماع ص 344 و المعرب جوالیقی ص 60 و 353 و قاموس الاعلام ترکی شود
نام دختر مکنف از بنی عملیق. (از معجم البلدان ج 2 ص 358). رجوع به مادۀ قبل شود، نام دختر مدین بن ابراهیم. رجوع بمادۀ قبل شود. (از معجم البلدان ج 2 ص 358)
نام دختر مکنف از بنی عملیق. (از معجم البلدان ج 2 ص 358). رجوع به مادۀ قبل شود، نام دختر مدین بن ابراهیم. رجوع بمادۀ قبل شود. (از معجم البلدان ج 2 ص 358)
از پی فراشدن یا با کسی رفتن. (تاج المصادر بیهقی). پس روی کردن کسی را و در پی کسی رفتن و لاحق گردیدن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پس روی کردن. (ترجمان علامۀ جرجانی). پیروی کردن. (آنندراج) (فرهنگ نظام). رجوع به تباعت شود
از پی فراشدن یا با کسی رفتن. (تاج المصادر بیهقی). پس روی کردن کسی را و در پی کسی رفتن و لاحق گردیدن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پس روی کردن. (ترجمان علامۀ جرجانی). پیروی کردن. (آنندراج) (فرهنگ نظام). رجوع به تباعت شود