جدول جو
جدول جو

معنی تاگنکا - جستجوی لغت در جدول جو

تاگنکا
گلوله ی از نخ
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تانیا
تصویر تانیا
(دخترانه)
نام مستعار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تابناک
تصویر تابناک
(دخترانه)
جذا ب، روشن و درخشنده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تابناک
تصویر تابناک
دارای فروغ و پرتو، تابان، درخشان، جذاب، کنایه از خوب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تانکر
تصویر تانکر
اتومبیل بزرگ مخزن دار، ویژۀ حمل مایعات، مخزن ذخیره سازی مایعات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنگنا
تصویر تنگنا
سختی، فشار، برای مثال خون خوری در چارمیخ تنگنا / در میان حبس و انجاس و عنا (مولوی - ۳۳۹)راه تنگ، تنگی، برای مثال در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب / یا رب مباد آنکه گدا معتبر شود (حافظ - ۴۵۸) جای تنگ، کوچۀ تنگ
فرهنگ فارسی عمید
(کِ)
مأخوذ از انگلیسی و در فارسی جدید متداول است. انبار آهنی محدب که بر روی کامیون قرار دهند و آن را پر از نفت یا بنزین یا آب کنند برای نقل از مکانی بمکان دیگر. رجوع به تانک (خزانۀ آب و نفت...) شود
لغت نامه دهخدا
طنطا، شهری است به مصر، در مرکز دلتای نیل و مرکز ناحیۀ غربیه، این شهر از لحاظ تجاری و مذهبی دارای اهمیت است، مسجد و قبر سیداحمد بدوی (قرن 12م،) در آنجا واقع است، مرکز چند رشته راه آهنهایی که به نقاط ساحلی ممتد میگردد، در این شهر قرار دارد، رجوع به لاروس قرن بیستم ذیل کلمه ’تانتاه’ و المنجد ذیل کلمه ’طنطا’ شود
لغت نامه دهخدا
حجام و سرتراش را گویند، (انجمن آرا)، ظاهراً این کلمه مصحف تانگو است، رجوع به تانگو شود
لغت نامه دهخدا
(زِ نَ)
قریه ای است از ده سوالی در دهستان بهمئی بخش کهکیلویه. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
رودی به الجزایر که بسال 1837 میلادی بین عبدالقادر وژنرال بوژو در سواحل این رود قراردادی منعقد گردید که در آن حدود الجزایر فرانسه و نواحی متنازع فیه با امیر مذکور معین گردید
لغت نامه دهخدا
شهری به پرو مرکز ولایتی بهمین نام، دارای 16000 تن سکنه است وجمعیت این ولایت بالغ بر 150000 تن میباشد، قاموس الاعلام ترکی در ذیل کلمه تاقنه افزاید: ... در 52هزارگزی جنوب شرقی آریقه و تجارت زیادی با بولیویا دارد
لغت نامه دهخدا
شهری است بمرکز شیلی، دارای 45000 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
کسی که در وقت تکلم بیشتر حرف ’ت’ را تکلم کند، (ناظم الاطباء)، گوینده ای که در سخن گفتن ’تا’ بسیار آرد: تمتمه، سخن ’تاناک’ یا ’میم ناک’ گفتن، (منتهی الارب)، تمتام، گویندۀ سخن ’تاناک’، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
رامگا، رانگا، اصطلاح مطبعه است و آن بر سینی مانندی اطلاق شود که صفحات چیده شدۀ حروف را برای نقل از مکانی بمکان دیگر بر روی آن قرار دهند و ظاهراً کلمه روسی است
لغت نامه دهخدا
تابدار و روشن و براق، (آنندراج) مشعشع، نورانی، رخشنده:
به پرده درون شد خورتابناک
ز جوش سواران و از گرد خاک،
فردوسی،
ز گردنده خورشید تا تیره خاک
همان باد و آب، آتش تابناک،
فردوسی،
همه تن بشستش بدان آب پاک
بکردار خورشید شد تابناک،
فردوسی،
پدید آمد آن خنجر تابناک،
بکردار یاقوت شد روی خاک،
فردوسی،
شده بام از او گوهر تابناک
ز تاب رخش سرخ یاقوت، خاک،
فردوسی،
یکی آتشی برشده تابناک
میان باد و آب از بر تیره خاک،
فردوسی،
که از آتش و آب و از باد و خاک
شود تیره روی زمین تابناک،
فردوسی،
بچگان مان همه مانندۀ شمس و قمرند
تابناکند از آن روی که علوی گهرند،
منوچهری،
تابناکند ازیرا که ز علوی گهرند
بچگان آن به نسب تر که ازین باب گرند،
منوچهری،
مکن تیره شب آتش تابناک
وگر چاره نبود فکن در مغاک،
اسدی (گرشاسب نامه)،
از آن هر بخار اختری تابناک
برافروخت ازچرخ یزدان پاک،
اسدی (گرشاسب نامه)،
جهانی فروزنده و تابناک
که جای فرشته ست و جانهای پاک،
اسدی (گرشاسب نامه)
بشب، هزار پسر جرعه ریخته بسرش بر
بروز، مشعلۀ تابناک داده بدستش،
خاقانی،
هر گوهری ار چه تابناک است
منظورترین جمله خاک است،
نظامی،
توبرافروختی دروغ دماغ
خردی تابناکتر ز چراغ،
نظامی،
از آن جسم گردندۀ تابناک
روان شد سپهر درخشان پاک،
نظامی،
ز مهتاب روشن جهان تابناک
برون ریخته نامه از ناف خاک،
نظامی،
من از آب این نقرۀ تابناک
جدا کردم آلودگیهای خاک،
نظامی،
نهفته بدان گوهر تابناک
رسانید وحی از خداوند پاک،
نظامی،
بیا ساقی آن آتش تابناک
که زردشت میجویدش زیر خاک،
حافظ
لغت نامه دهخدا
حمید، برادر براق حاجب قتلغخان مؤسس حکومت قره ختائیان کرمان است و سومین حکمران سلسلۀ مزبور هم سلطان قطب الدین محمد پسر تابنکو بوده و این سلاله در دورۀ فترت مغول تشکیل شد، (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
کسی است که آزمایش های وی در مورد کرم ابریشم مشهور است، رجوع بکتاب وراثت عزیزاﷲ خبیری ص 110 و 162 شود
لغت نامه دهخدا
در تداول عامه، تاریکی و ظلمت
لغت نامه دهخدا
تصویری از تنگنا
تصویر تنگنا
تنگی، جای تنگ، مضیقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تانکر
تصویر تانکر
کشتی نفتکش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاریکا
تصویر تاریکا
تاریکی ظلمت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تابناک
تصویر تابناک
تابدار روشن درخشان مشعشع
فرهنگ لغت هوشیار
((کِ))
نوعی خودرو باری که بر روی شاسی آن مخزنی فولادی برای حمل مایعات نصب شده باشد، باری مخزنی (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنگنا
تصویر تنگنا
((تَ))
تنگی، ضیق، جای تنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تاریکا
تصویر تاریکا
تاریکی، ظلمت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تابناک
تصویر تابناک
روشن، درخشان، تابدار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تارنما
تصویر تارنما
سایت اینترنتی، وب سایت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تنگنا
تصویر تنگنا
محذوریت، مضیقه، اختناق، محدوده
فرهنگ واژه فارسی سره
مخزن، نفتکش
فرهنگ واژه مترادف متضاد
جای تنگ، قبر، لحد، گور، گرفتاری، محظور، مضیقه، بن بست، تنگ راه
متضاد: فراخنا، تضییق، تنگی، ضیق، محدودیت
متضاد: مخمصه، سختی، فشار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تابان، درخشان، درخشنده، رخشان، روشن، مشعشع، منیر، نورانی
متضاد: تاریک
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سایه، سایه سار
فرهنگ گویش مازندرانی
از انواع بیل که برای کندن زمین های سفت و عمیق به کار رود
فرهنگ گویش مازندرانی
کلاف نخ و کاموا
فرهنگ گویش مازندرانی