سختی، فشار، برای مثال خون خوری در چارمیخ تنگنا / در میان حبس و انجاس و عنا (مولوی - ۳۳۹)راه تنگ، تنگی، برای مثال در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب / یا رب مباد آنکه گدا معتبر شود (حافظ - ۴۵۸) جای تنگ، کوچۀ تنگ
سختی، فشار، برای مِثال خون خوری در چارمیخ تنگنا / در میان حبس و انجاس و عنا (مولوی - ۳۳۹)راه تنگ، تنگی، برای مِثال در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب / یا رب مباد آنکه گدا معتبر شود (حافظ - ۴۵۸) جای تنگ، کوچۀ تنگ
مأخوذ از انگلیسی و در فارسی جدید متداول است. انبار آهنی محدب که بر روی کامیون قرار دهند و آن را پر از نفت یا بنزین یا آب کنند برای نقل از مکانی بمکان دیگر. رجوع به تانک (خزانۀ آب و نفت...) شود
مأخوذ از انگلیسی و در فارسی جدید متداول است. انبار آهنی محدب که بر روی کامیون قرار دهند و آن را پر از نفت یا بنزین یا آب کنند برای نقل از مکانی بمکان دیگر. رجوع به تانک (خزانۀ آب و نفت...) شود
طنطا، شهری است به مصر، در مرکز دلتای نیل و مرکز ناحیۀ غربیه، این شهر از لحاظ تجاری و مذهبی دارای اهمیت است، مسجد و قبر سیداحمد بدوی (قرن 12م،) در آنجا واقع است، مرکز چند رشته راه آهنهایی که به نقاط ساحلی ممتد میگردد، در این شهر قرار دارد، رجوع به لاروس قرن بیستم ذیل کلمه ’تانتاه’ و المنجد ذیل کلمه ’طنطا’ شود
طنطا، شهری است به مصر، در مرکز دلتای نیل و مرکز ناحیۀ غربیه، این شهر از لحاظ تجاری و مذهبی دارای اهمیت است، مسجد و قبر سیداحمد بدوی (قرن 12م،) در آنجا واقع است، مرکز چند رشته راه آهنهایی که به نقاط ساحلی ممتد میگردد، در این شهر قرار دارد، رجوع به لاروس قرن بیستم ذیل کلمه ’تانتاه’ و المنجد ذیل کلمه ’طنطا’ شود
رودی به الجزایر که بسال 1837 میلادی بین عبدالقادر وژنرال بوژو در سواحل این رود قراردادی منعقد گردید که در آن حدود الجزایر فرانسه و نواحی متنازع فیه با امیر مذکور معین گردید
رودی به الجزایر که بسال 1837 میلادی بین عبدالقادر وژنرال بوژو در سواحل این رود قراردادی منعقد گردید که در آن حدود الجزایر فرانسه و نواحی متنازع فیه با امیر مذکور معین گردید
شهری به پرو مرکز ولایتی بهمین نام، دارای 16000 تن سکنه است وجمعیت این ولایت بالغ بر 150000 تن میباشد، قاموس الاعلام ترکی در ذیل کلمه تاقنه افزاید: ... در 52هزارگزی جنوب شرقی آریقه و تجارت زیادی با بولیویا دارد
شهری به پرو مرکز ولایتی بهمین نام، دارای 16000 تن سکنه است وجمعیت این ولایت بالغ بر 150000 تن میباشد، قاموس الاعلام ترکی در ذیل کلمه تاقنه افزاید: ... در 52هزارگزی جنوب شرقی آریقه و تجارت زیادی با بولیویا دارد
کسی که در وقت تکلم بیشتر حرف ’ت’ را تکلم کند، (ناظم الاطباء)، گوینده ای که در سخن گفتن ’تا’ بسیار آرد: تمتمه، سخن ’تاناک’ یا ’میم ناک’ گفتن، (منتهی الارب)، تمتام، گویندۀ سخن ’تاناک’، (منتهی الارب)
کسی که در وقت تکلم بیشتر حرف ’ت’ را تکلم کند، (ناظم الاطباء)، گوینده ای که در سخن گفتن ’تا’ بسیار آرد: تمتمه، سخن ’تاناک’ یا ’میم ناک’ گفتن، (منتهی الارب)، تمتام، گویندۀ سخن ’تاناک’، (منتهی الارب)
رامگا، رانگا، اصطلاح مطبعه است و آن بر سینی مانندی اطلاق شود که صفحات چیده شدۀ حروف را برای نقل از مکانی بمکان دیگر بر روی آن قرار دهند و ظاهراً کلمه روسی است
رامگا، رانگا، اصطلاح مطبعه است و آن بر سینی مانندی اطلاق شود که صفحات چیده شدۀ حروف را برای نقل از مکانی بمکان دیگر بر روی آن قرار دهند و ظاهراً کلمه روسی است
تابدار و روشن و براق، (آنندراج) مشعشع، نورانی، رخشنده: به پرده درون شد خورتابناک ز جوش سواران و از گرد خاک، فردوسی، ز گردنده خورشید تا تیره خاک همان باد و آب، آتش تابناک، فردوسی، همه تن بشستش بدان آب پاک بکردار خورشید شد تابناک، فردوسی، پدید آمد آن خنجر تابناک، بکردار یاقوت شد روی خاک، فردوسی، شده بام از او گوهر تابناک ز تاب رخش سرخ یاقوت، خاک، فردوسی، یکی آتشی برشده تابناک میان باد و آب از بر تیره خاک، فردوسی، که از آتش و آب و از باد و خاک شود تیره روی زمین تابناک، فردوسی، بچگان مان همه مانندۀ شمس و قمرند تابناکند از آن روی که علوی گهرند، منوچهری، تابناکند ازیرا که ز علوی گهرند بچگان آن به نسب تر که ازین باب گرند، منوچهری، مکن تیره شب آتش تابناک وگر چاره نبود فکن در مغاک، اسدی (گرشاسب نامه)، از آن هر بخار اختری تابناک برافروخت ازچرخ یزدان پاک، اسدی (گرشاسب نامه)، جهانی فروزنده و تابناک که جای فرشته ست و جانهای پاک، اسدی (گرشاسب نامه) بشب، هزار پسر جرعه ریخته بسرش بر بروز، مشعلۀ تابناک داده بدستش، خاقانی، هر گوهری ار چه تابناک است منظورترین جمله خاک است، نظامی، توبرافروختی دروغ دماغ خردی تابناکتر ز چراغ، نظامی، از آن جسم گردندۀ تابناک روان شد سپهر درخشان پاک، نظامی، ز مهتاب روشن جهان تابناک برون ریخته نامه از ناف خاک، نظامی، من از آب این نقرۀ تابناک جدا کردم آلودگیهای خاک، نظامی، نهفته بدان گوهر تابناک رسانید وحی از خداوند پاک، نظامی، بیا ساقی آن آتش تابناک که زردشت میجویدش زیر خاک، حافظ
تابدار و روشن و براق، (آنندراج) مشعشع، نورانی، رخشنده: به پرده درون شد خورتابناک ز جوش سواران و از گرد خاک، فردوسی، ز گردنده خورشید تا تیره خاک همان باد و آب، آتش تابناک، فردوسی، همه تن بشستش بدان آب پاک بکردار خورشید شد تابناک، فردوسی، پدید آمد آن خنجر تابناک، بکردار یاقوت شد روی خاک، فردوسی، شده بام از او گوهر تابناک ز تاب رخش سرخ یاقوت، خاک، فردوسی، یکی آتشی برشده تابناک میان باد و آب از بر تیره خاک، فردوسی، که از آتش و آب و از باد و خاک شود تیره روی زمین تابناک، فردوسی، بچگان مان همه مانندۀ شمس و قمرند تابناکند از آن روی که علوی گهرند، منوچهری، تابناکند ازیرا که ز علوی گهرند بچگان آن به نسب تر که ازین باب گرند، منوچهری، مکن تیره شب آتش تابناک وگر چاره نبود فکن در مغاک، اسدی (گرشاسب نامه)، از آن هر بخار اختری تابناک برافروخت ازچرخ یزدان پاک، اسدی (گرشاسب نامه)، جهانی فروزنده و تابناک که جای فرشته ست و جانهای پاک، اسدی (گرشاسب نامه) بشب، هزار پسر جرعه ریخته بسرش بر بروز، مشعلۀ تابناک داده بدستش، خاقانی، هر گوهری ار چه تابناک است منظورترین جمله خاک است، نظامی، توبرافروختی دروغ دماغ خردی تابناکتر ز چراغ، نظامی، از آن جسم گردندۀ تابناک روان شد سپهر درخشان پاک، نظامی، ز مهتاب روشن جهان تابناک برون ریخته نامه از ناف خاک، نظامی، من از آب این نقرۀ تابناک جدا کردم آلودگیهای خاک، نظامی، نهفته بدان گوهر تابناک رسانید وحی از خداوند پاک، نظامی، بیا ساقی آن آتش تابناک که زردشت میجویدش زیر خاک، حافظ
حمید، برادر براق حاجب قتلغخان مؤسس حکومت قره ختائیان کرمان است و سومین حکمران سلسلۀ مزبور هم سلطان قطب الدین محمد پسر تابنکو بوده و این سلاله در دورۀ فترت مغول تشکیل شد، (قاموس الاعلام ترکی)
حمید، برادر براق حاجب قتلغخان مؤسس حکومت قره ختائیان کرمان است و سومین حکمران سلسلۀ مزبور هم سلطان قطب الدین محمد پسر تابنکو بوده و این سلاله در دورۀ فترت مغول تشکیل شد، (قاموس الاعلام ترکی)