جدول جو
جدول جو

معنی تأیه - جستجوی لغت در جدول جو

تأیه
(اِ مِءْ)
از ’ای ی’، تلبث. تحبس. (منتهی الارب). توقف. درنگ
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تادیه
تصویر تادیه
ادا کردن، پرداختن پول یا وام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تالیه
تصویر تالیه
تالی، آنکه بعد بیاید، ازپی آینده، تابع، پیرو، تلاوت کننده
فرهنگ فارسی عمید
(اِطْ طِ)
قصد نمودن شخص و آیت اورا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تأییته و تآییته ، ای قصدت آیته و تعمدته . (اقرب الموارد) ، توقف و درنگ نمودن در مکانی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ مِ)
بیوه شدن. (زوزنی). ناکدخدا ماندن. (آنندراج). تأیم زن از شوی، بیوه گردیدن از او. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). تأیم مرد یا زن، که زمانی بگذرد و ازدواج نکرده باشند. (از اقرب الموارد). ناکدخدا ماندن مرد و بی شوی ماندن زن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ مِ)
نرم و خوار گردیدن. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
نیرومند شدن. (دهار). قوی و توانا گشتن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بازگشتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بشب آمدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط ذیل اوب)
لغت نامه دهخدا
(اِطْ طِ)
ناله کردن و آه گفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(یِ)
دهی است از دهستان حومه بخش سلدوز شهرستان ارومیّه 8 هزارگزی شمال خاوری نقده، سه هزارگزی شمال شوسۀ محمدیار، جلگه، معتدل مالاریایی با 101 تن سکنه آب آن از رودگدار محصول آنجا غلات، چغندر، حبوبات، توتون. شغل اهالی زراعت، گله داری، صنایع دستی آنان جاجیم بافی، راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
از ’أوی’، پناه و جای گرفتن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، پناه و جای دادن کسی را. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
از ’أوه’، آوخ کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). آه گفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِْط طِ)
آوخ کردن. (زوزنی). آه گفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آه کشیدن. (آنندراج). شکایت کردن و نالیدن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
سستی کردن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). درنگی نمودن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(جی یَ)
مؤنث منسوب به تاج. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(جی یَ)
مدرسه ای ببغداد نزدیک قبر شیخ ابواسحاق فیروزآبادی، و آن محله و مقبره و مدرسه منسوب به تاج الملک ابوالغنائم مرزبان بن خسرو فیروز است که در دولت ملکشاه پس از نظام الملک وزیر بوده است، نام نهریست در ناحیت کوفه. (از معجم البلدان). رجوع به مراصد الاطلاع و منتهی الارب و قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
کنیزک گردانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تأمیۀ جاریه، امه قرار دادن آنرا. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(اِطْ طِ)
ببانگ خواندن. (تاج المصادر بیهقی) (آنندراج). خواندن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بانگ دادن و خواندن شتربان را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
از ثلاثی مجرد ابو، ابیت له تأبیه، گفتم او را پدر من فدای تو باد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). از غایت تواضعو یا محبت پدر خویش را فدای کسی کردن (در گفتار)
آگاه گردانیدن، بیاد کسی دادن، تهمت کردن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِصْ)
تکبر کردن. بزرگی نمودن، منزه شدن از... (ازاقرب الموارد) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ فَ)
تعتﱡه. (منتهی الارب). خود را دیوانه ساختن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به تعته شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
از ثلاثی مجرد ا ت ی ، راه آب وادادن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) : اتی الماء تأتیه و تأتیاً، سهل سبیله. (اقرب الموارد). تسهیل جریان آب. آسان کردن راه آب. رجوع به تأتی و ناظم الاطباء شود
آمدن کسی را و آوردن. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دَ ءَ یَ)
یک دأی. رجوع به دأی شود.
- ابن دأیه، زاغ بدانجهت که بر پشت ریش شتر نشیند و منقار زند. ج، داءیات. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
تأنیث تالی، ج، توالی. (المنجد). رجوع به تالی شود
لغت نامه دهخدا
(یَ)
از وسائل آرایش مو که زنان شوهردار بکار برند. (فرهنگ پیانکی)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
مادر گرفتن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
مادینه تالی پیرونده درنگ کردن، کوتاهی کردن، خود گرفتن مونث تالی، جمع توالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تانیه
تصویر تانیه
سستی کردن، درنگی نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاویه
تصویر تاویه
آه کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاییه
تصویر تاییه
ببانگ خواندن، خواندن کسی را به بانگ خواندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تادیه
تصویر تادیه
پرداخت، واگذاشت گزاردن پرداختن، پرداخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تابیه
تصویر تابیه
در باب تفعیل آگاهاندن، یاد دادن، شاخچه بندی (تهمت زدن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاسیه
تصویر تاسیه
مولیدن اندوه نمودن نمایان کردن انبوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاصیه
تصویر تاصیه
دشوار گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تالیه
تصویر تالیه
((یِ))
مؤنث تالی، جمع توالی
فرهنگ فارسی معین