جدول جو
جدول جو

معنی تاوانیدن - جستجوی لغت در جدول جو

تاوانیدن
(گِرْ یَ / یِ زَ دَ)
غلطانیدن. غلتانیدن. پیچانیدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تاسانیدن
تصویر تاسانیدن
بی تاب ساختن، خفه کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناوانیدن
تصویر ناوانیدن
خم کردن، خم دادن، مانده کردن، خسته کردن
فرهنگ فارسی عمید
(گِ کَ دَ)
دواندن. دوانیدن. تازاندن
لغت نامه دهخدا
(گُ خوا / خا دَ)
توانستن و قابل شدن. (ناظم الاطباء). رجوع به فرهنگ شعوری ج 1 ص 289 و ص 308 شود
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ)
مرکّب از: ناو + انیدن، پسوند مصدر متعدی، متعدی ناویدن. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، خم کردن. خم دادن. (آنندراج) (برهان قاطع)، خمانیدن. کج کردن. (ناظم الاطباء) : تتابع، ناوانیدن باد سر گیاه را. (منتهی الارب) ، مانده گردانیدن. (برهان قاطع) (آنندراج)، مانده کردن، کندن فرمودن. (ناظم الاطباء)، رجوع به ناویدن شود
لغت نامه دهخدا
(مُ شَ قَ / شِ قِ تَ)
کاویدن فرمودن. کاویدن کنانیدن. (ناظم الاطباء). رجوع به کاویدن شود
لغت نامه دهخدا
(گِ نِ کَ گِ رِ تَ)
تاب دادن. پیچ دادن، به تابش داشتن. به تافتن داشتن، گرم کردن تنور و غیره
لغت نامه دهخدا
(دَ)
شتابانیدن. به شتاب واداشتن. جفل. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(گُ زَ دَ)
تاراندن. پراکندن. فراری ساختن. دور کردن. با حرکتی یا عملی یا گفتاری کسی یا حیوانی را ترساندن و به رفتن واداشتن. چیزی را از هم پاشیدن. رجوع به تاراندن شود
لغت نامه دهخدا
(گِرْ یَ / یِ اُ دَ)
خبه ساختن. (آنندراج). خفه کردن. (آنندراج) (ناظم الاطباء). فشردن گلو:
گه بگوید دشمنی از دشمنی
آتشی در ما زند فردا دنی
گه بتاسانید او را ظالمی
بر بهانۀ مسجد او بد سالمی
تا بهانۀ قتل بر مسجد نهد
چونک بدنامست مسجد او جهد.
مولوی (مثنوی چ نیکلسون ج 3 ص 233).
چون به آق شهر رسید در خلوتی درآورده زه کمان در گردنش کردند، در آن حالت که وقتش تنگ شد، ومی تاسانیدند، فریاد میکرد و مولانا مولانا می گفت. (مناقب احمد افلاکی). رجوع به تاس و تاسا و تاسیدن و تاسه و ترکیبات تاس و تلواسه و تالواسه شود
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ / دِ کَ دَ)
روان کنانیدن، تراوش کنانیدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تازانیده
تصویر تازانیده
دوانیده دوانده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوشانیدن
تصویر اوشانیدن
ریختن و پاشیدن پراکنده کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفتانیدن
تصویر تفتانیدن
سوزاندن، حرارت دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسبانیدن
تصویر تسبانیدن
گرم کردن، خفه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترسانیدن
تصویر ترسانیدن
بیم دادن ایجاد خوف کردن دچار ترس کردن (کسی را)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناوانیدن
تصویر ناوانیدن
خم کردن خم دادن، مانده کردن خسته گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تاراند تاراند خواهد تاراند بتاران تاراننده تارانده) پراکندن متفرق ساختن، دور کردن، زجر کردن ترسانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تازانیدن
تصویر تازانیدن
دواندن دوانیدن تازاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاسانیدن
تصویر تاسانیدن
خفه کردن، فشردن گلو
فرهنگ لغت هوشیار
بتابش داشتن بتافتن داشتن، گرم کردن تنور و غیره، تاب دادن پیچ دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترکانیدن
تصویر ترکانیدن
ترک دادن تراک دادن شکاف دادن، منفجر کردن انفجار
فرهنگ لغت هوشیار
(خاراند خاراند خواهد خاراند خاراندن بخاران خاراننده خارانیده) با سر ناخن روی پوست بدن (خود یا دیگری) کشیدن خارش دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پالانیدن
تصویر پالانیدن
افزودن: (همچنانکه باغبان زرد آلوی تلخ را میبرد و بر جای آن قیصی شیرین بپالاند و افزون کند) (بها الدین ولدلغ)، فشردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارانیدن
تصویر بارانیدن
فرو ریختن باران، سبب باریدن شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زایانیدن
تصویر زایانیدن
یاری دادن به زائو هنگام زاییدن
فرهنگ لغت هوشیار
خواهد چکاند بچکان چکاننده چکانده) قطره قطره ریختن مایعی را، کشیدن ماشه تفنگ و تیر انداختن: تفنگ خالی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تارانیدن
تصویر تارانیدن
((دَ))
دور کردن، ترسانیدن، تاراندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناوانیدن
تصویر ناوانیدن
((دَ))
خم کردن، خم دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تابانیدن
تصویر تابانیدن
((دَ))
روشن ساختن، برافروختن، تاب دادن، پیچ و خم دادن، گرم کردن، تافتن، اعراض کردن، تاباندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تاسانیدن
تصویر تاسانیدن
((دَ))
خفه کردن، بی تابی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تازانیدن
تصویر تازانیدن
((دَ))
دواندن، دوانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترسانیدن
تصویر ترسانیدن
تهدید
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سامانیدن
تصویر سامانیدن
مرتب کردن
فرهنگ واژه فارسی سره