جدول جو
جدول جو

معنی تاهدائن - جستجوی لغت در جدول جو

تاهدائن
کش دادن، دنباله دار شدن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

پنجره یا روزنی که برای روشنایی یا تابش آفتاب در دیوار اتاق بسازند، گلخن حمام، کوره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاهدان
تصویر کاهدان
انباری برای نگه داشتن کاه یا خوراک چهارپایان، جای ریختن کاه، انبار کاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راهدان
تصویر راهدان
کسی که راهی را بلد است، دانندۀ راه، آشنا به راه، راهبر، راهنما، برای مثال هم او راهدان هم فرس راهوار / زهی شاه مرکب زهی شهسوار (نظامی۵ - ۷۵۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تا دادن
تصویر تا دادن
دولا کردن، خمیده کردن، عمل کردن، رفتار کردن، تا کردن
فرهنگ فارسی عمید
طاقچۀبزرگی را گویند نزدیک بسقف خانه که هر دو طرف گشوده باشد گاهی طرف بیرون آنرا پنجره و طرف درون را پارچۀ نقاشی کرده و جام و شیشۀ الوان کنند و گاهی خالی گذارند و گاهی هر دو طرف آنرا پنجره کنند، (برهان)، خانه ای که طاقچۀ بزرگ آن نزدیک به سقف از هر دو طرف گشوده باشد، در برهان گفته ولی در فرهنگها نیافتم و نوشته اند تاوانه یعنی خانه تابستانی:
فلان تاوانه را گو در گشاده ست،
(ویس و رامین از آنندراج و انجمن آرا)،
روزنی که در عمارت و برای آمدن روشنی آفتاب گذارند، (غیاث)، جلی، تابدان که در سقف سازند، (منتهی الارب)، کوّه، روزن خانه، (منتهی الارب)، خبط، روشنی که از تابدان بخانه درآید، (منتهی الارب)، گلخن حمام و کورۀ مسگری و آهنگری و امثال آنرا نیز گفته اند، (برهان)، آن قسمت حمام که در آن نشینند و خود را شویند و شوخ باز گیرند، طلق، سنگی است براق ... و گاهی آنرا در تابدانهای حمام بجای آبگینه بکار برند، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
ظرفی که در آن برای طنبور و سه تار، تارها نگاه دارند تا عندالحاجه بکار آید، (غیاث اللغات)، ظرفی که در آن تارهای ساز نگه دارند، (آنندراج) :
ازبهر ساز عشرت او می نهد قضا
تار دوائر فلکی را به تاردان،
ملا طغرا (ازآنندراج)
لغت نامه دهخدا
مروارید بزرگ و خوب و نفیس، (ناظم الاطباء)، شاهدانه، دانۀ ممتاز در نوع خود
لغت نامه دهخدا
آن جای که کاه انبارند، کهدان، کاه انبار، (از یادداشتهای مؤلف) :
خری در کاهدان افتاده ناگاه
نگویم وای بر خر وای بر کاه،
نظامی،
با فلان کس در فلان کاهدان فساد کردی و چون اثر آن در تو ظاهر شد ... از خود دفع کردی، (انیس الطالبین)،
- امثال:
دزد نادان به کاهدان می زند، کسی که راه و رسم کاری را بلد نیست آن را بد انجام می دهد،
کاه از تو نیست کاهدان از توست،
رجوع به کاه انبار شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
تثنیۀ زاهد، در حال رفع
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
نام جدید دزداب است که قصبه ای است در بلوچستانات ایران. (فرهنگ نظام). از شهرستان های استان هشتم کشور ایران و خلاصۀ مشخصات آن بشرح زیر است:
حدود آن: محدود است از طرف شمال بکویر لوت و شهرستان زابل. از طرف خاور بمرزهای افغانستان و پاکستان، از طرف جنوب به شهرستان سراوان و شهرستان ایرانشهر و از طرف باختر به بخش فهرج از شهرستان بم و کویرلوت.
آب و هوا: هوای این شهرستان در قسمت جنوب (بخش خاش و میرجاوه) گرمسیر و در قسمت شمال (بخش نصرت آباد) گرم و معتدل است. بطور کلی هوای قسمت شمال و شمال باختری آن بعلت مجاورت با کویر لوت و همچنین عدم وجود دریا و دریاچه خشک می باشد و ممکن است در 24 ساعت چندین بار تغییر یابد. بدین طریق که هرگاه باد از سمت شمال (سمت لوت) بوزد درجۀ حرارت آناً تقلیل یابد و اگر از سمت شورگز و یا سایر جهات بوزد، درجۀ حرارت دفعهً بالا میرود.
ارتفاعات: ملک سیاه کوه و کوه میرجاوه در شمال و خاور این شهرستان واقع است که خطالرأس آن تشکیل مرز ایران و پاکستان را میدهد و بزرگترین قلۀ آن ملک سیاه کوه به ارتفاع 1618 متر است. دیگر کوه تفتان است. این کوه در بین بخش خاش و میرجاوه قرار داردو در قدیم آتش فشان بوده و فعلاً خاموش میباشد و از دهانۀ آن دود و بخار خارج میشود. در زمستان بخار از مسافت دور کاملاً دیده میشود. فشار گاز آن شدید است. بطوری که اگر سنگی در حدود 10 کیلوگرم بدهانۀ کوه بیندازند در حدود 20 متر آن سنگ را به هوا پرتاب میسازد. ارتفاع بلندترین قلۀ این کوه 3910 متر است. شهرستان زاهدان از بخشهای زیر تشکیل شده است:
1- بخش میرجاوه شامل دهستان لادیز سنگان و تمین. 2-بخش نصرت آباد. 3- بخش خاش، شامل دهستان خاش، نازیل، ایرانداگان، کارواندر، گوهرکوه ده بالا، کلنکور، گوشه و اسکل آباد... جمعیت این شهرستان و بخشهای آن بشرح زیر است:
زاهدان 10000 تن، بخش میرجاوه (125 آبادی) 15500 تن، بخش نصرت آباد (15 آبادی) 5000 تن و بخش خاش (121 آبادی) 23000 تن. بنابر آمار فوق شهرستان زاهدان از 261 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و جمعیت آن 53500 تن اند.
زبان مادری ساکنین این شهرستان بلوچی و فارسی و مذهب آنان اسلام است. شهر زاهدان درقدیم، آبادی کوچکی بنام دزداب بوده است. در 36 سال پیش که مصادف با جنگ بین الملل اول بود چند خانواده پلاس نشین بلوچ در آن ساکن بودند و آب مشروب خود را بوسیلۀ چند چاه که در آنجا وجود داشت تأمین میکردند. محل اقامت بلوچهای پلاس نشین از نظر سوق الجیشی و همچنین مجاورت با مرز دو کشور بیگانه اهمیت خاصی را حائز بود لذا توجه دولت ایران بدان معطوف شد و مأمورین بدان نقطه اعزام گردیدند. و چون باب تجارت ایران و هندوستان از همین نقطه (دزدآب) مفتوح گردیده و مواصلات مهمی تشکیل شده بود لذا دولت مصمم شد که به تأسیس دوایری مبادرت ورزد. دوایر و کارمندان کم کم افزایش یافت و احتیاجات روزانه آنان موجب شد که عده بازرگانان بدان نقطه رهسپار شوند. کارمندانی که به دزدآب رفته بودند اقدام به ساختن منازلی کردند. بازرگانان نیزبرای فروش امتعۀ خود شروع بساختن مغازه هائی کردند عده زیادی از بازرگانان هندی و جمعی از پیشه وران یزدی و مشهدی دسته ای از کارگران بلوچ و زابلی به این نقطه عزیمت کردند و متدرجاً شالوده و اساس شهر قبلی استوار گردید و نام آن همان دزداب بود تا در زمان رضاشاه پهلوی به اسم زاهدان تبدیل گردید بنابراین زاهدان شهری است جدیدالاحداث که در 517کیلومتری خاوری کرمان سر سه راه کرمان به مشهد و کرمان به چاه بهار و نزدیک مرز پاکستان واقع و مشخصات آن بشرح زیر است:
طول 60 درجه و 51 دقیقه و 25 ثانیه. عرض 29 درجه و 30 دقیقه و 45 ثانیه، اختلاف ساعت آن با تهران 36 دقیقه است. (تهران ساعت 12 و زاهدان ساعت 12 و 36 دقیقه).
هوای شهر زاهدان گرم و معتدل است ولی در تابستان شبهای خنکی دارد. آب شهر از چاههای عمیق تأمین شده و بوسیلۀ لوله کشی در دسترس قرار گرفته... راه آهن پاکستان به ایران به این شهر منتهی میشود. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8). زاهدان مهمترین شهرهای سرحدی دزداب است که دارای 5000 نفر جمعیت است و راه آهن کلات که در میرجاوه داخل خاک ایران میشود به دزداب منتهی میشود و از این بابت اهمیت تجارتی و نظامی دارد مخصوصاً اگر از وضعیت اقتصادی سیستان استفاده شود اهمیت زیاد خواهد یافت. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 260)
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
جمع فارسی لفظ زاهد عربی است. (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
تصویری از راهدان
تصویر راهدان
راهنما راهبر هادی دلیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاهدان
تصویر کاهدان
آنجائی که کاه را انبار کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاردان
تصویر تاردان
ظرفی که در آن تارهای ساز نگاهدارند
فرهنگ لغت هوشیار
طاقچه بزرگی نزدیک بسقف خانه که هر دو طرف گشوده باشدگاهی طرف بیرون آنرا پنجره گذاشته و طرف درون آنرا نقاشی کرده و جام و شیشه الوان کنند و گاهی خالی گذارند و گاه هر دو طرف را شیشه کنند، روزنی که برای ورود روشنی آفتاب در عمارت گذارند، قسمی از حمام که در آن نشینند و خود را شویند و چرک خود را باز گیرند، گلخن حمام، کوره مسگری و آهنگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاغدان
تصویر تاغدان
(سم) تاقوت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاهدان
تصویر کاهدان
انبار کاه، محل ریختن کاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تابدان
تصویر تابدان
گلخن حمام، کوره آهنگری و مسگری، پنجره یا دریچه ای که برای استفاده از روشنایی آفتاب در دیوار تعبیه کنند
فرهنگ فارسی معین
فرصت یافتن، روی آوردن شانس و بخت
فرهنگ گویش مازندرانی
رها کردن، پاره کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
سر دادن، لغزاندن
فرهنگ گویش مازندرانی
بالا کشیدن، حرام خواری، فرو بردن، خوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
آرام شدن، مطیع شدن، رام شدن، پذیرفتن، به جلو هول دادن، نزدیک
فرهنگ گویش مازندرانی
تابیدن، حرارت بخشیدن نور خورشید، تاب دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
تکان مختصر دادن، فشار آوردن کم، لم دادن، دراز کشیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
دراز کشیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
کتک، ضربه زدن با دست به طور ناگهانی
فرهنگ گویش مازندرانی
تغ هدائن، راست و استوار نشستن که گاه نشان خود بینی است، دراز کشیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
تازاندن
فرهنگ گویش مازندرانی
آبیاری کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پهن کردن، گستردن، افشاندن دانه در باد جهت جداسازی خاشاک
فرهنگ گویش مازندرانی
مخفی کردن، پناه دادن، منزل دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
ریختن، خراب کردن، سبک سری
فرهنگ گویش مازندرانی
ریختن مایعات
فرهنگ گویش مازندرانی