جدول جو
جدول جو

معنی تالیغو - جستجوی لغت در جدول جو

تالیغو
ابن قداعی بن بوری بن میتوکان، ازپادشاهان ماوراءالنهر و ترکستان که پس از کونجک خان بپادشاهی رسید و چون درگذشت ایسبوقاخان بن دواخان بسلطنت رسید، رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 89 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تالیم
تصویر تالیم
عنصر فلزی، کمیاب، نرم و قابل مفتول شدن که از ترکیبات آن برای تولید سم و در شیشه سازی و تجهیزات الکترونیکی استفاده می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تالیف
تصویر تالیف
مقابل تصنیف، نوشتن و فراهم آوردن کتابی که مطالب آن را از کتاب های دیگر اقتباس کرده باشند، اثری که با این روش نوشته شده است، پیوند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کالیو
تصویر کالیو
عقب ماندۀ ذهنی
کر، ناشنوا
سرگشته، حیران، واله، خلاوه، گیج، گیج و ویج، مستهام، آسمند، گیج و گنگ، کالیوه رنگ، کالیوه، هامی، سرگردان، پکر، آسیون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تالیه
تصویر تالیه
تالی، آنکه بعد بیاید، ازپی آینده، تابع، پیرو، تلاوت کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تبلیغ
تصویر تبلیغ
آگاه کردن دیگران از فایده های چیزی، کسی یا عقیده ای مثلاً تبلیغ کالا، تبلیغ انتخاباتی، تبلیغ حزبی، رساندن خبر
فرهنگ فارسی عمید
(چُ)
دهی است از دهستان مهربان بخش کبودرآهنگ شهرستان همدان. واقع در 76هزارگزی شمال باختری قصبۀ کبودرآهنگ کنار خاوری شوسۀ همدان به بیجار. تپه ماهور و سردسیر و دارای 430 سکنه است. آب آن از قناتست و محصول آنجا غلات دیم و آبی و لبنیات و انگور و شغل مردم آن زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان آنجا قالی بافی است و معدن گچ دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
نام اصلی الغوخان پسر پایداربن جغتای خان است که بنابر کثرت استعمال، آن لفظ به الغو تبدیل یافت، در عنفوان جوانی همواره در ملازمت منکوقاآن بود و از سایر شاهزادگان الوس چنگیزخان امتیاز یافت، او از المالیغ تاکنار جیحون را به تصرف درآورد ...، و ارغنه خاتون را در حبالۀ نکاح کشید، مدت سلطنتش چهارسال بود، و رجوع به الغو و حبیب السیر چ کتاب خانه خیام ج 3 ص 81 و 82 و ارغنه خاتون شود
لغت نامه دهخدا
(لی)
از دهات دهستان مرکزی بخش خوسف شهرستان بیرجند است و در 38 هزارگزی جنوب غربی خوسف، در منطقۀ کوهستانی گرمسیری واقع است و 19 تن سکنه دارد. آبش از قنات تأمین میشود. محصولش غلات و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(نُ)
کارلو آلفونسو (1882- 1938 میلادی). مستشرق ایتالیائی. وی استاد زبان و ادبیات عرب در دانشگاه رم بود و با زبانهای فارسی و ترکی نیز آشنائی داشت
لغت نامه دهخدا
نام شهری به اندلس، (الحلل السندسیه ج 1 ص 41)
لغت نامه دهخدا
نام محلی در کنار راه رشت و انزلی میان رشت و سرداب چاه، واقع در 344 هزارگزی تهران، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
پسر شیرامون نویان پسر جورماغون است که به دستور غازان خان وی را در سه گنبد به یاسا رسانیدند، رجوع به تاریخ غازانی چ کارل یان ص 104 شود
لغت نامه دهخدا
سیزدهمین از اولوس جغتای در ماوراءالنهر ظاهراً از (708 - 709)، (ترجمه طبقات سلاطین اسلام لین پول ص 215)
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ تالی، اسب چهارم رهان، (منتهی الارب) (اقرب الموارد)، رجوع به تالی شود
لغت نامه دهخدا
دهی است جزء دهستان برغان بخش کرج شهرستان تهران. در 34هزارگزی شمال باختری کرج و 17هزارگزی راه شوسۀکرج به قزوین واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 514 تن سکنه دارد و آب آن از رود خانه برغان و محصول آن غله و میوه و عسل و لبنیات است. شغل اهالی آنجا گله داری است. راه مالرو دارد و از راه کردان و علاقبند میتوان ماشین برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(گِرْ یَ / یِ دَ گَ / گِ دَ)
تنها شعوری این کلمه را بمعنی یغماگری آورده و شاهدی هم ندارد. رجوع به لسان العجم شعوری ج 1 ص 286 شود
لغت نامه دهخدا
مأخوذ از فرانسه در شیمی متداول است، از اجسام بسیط و فلزی است، سفیدرنگ که در سال 1816م، کشف شد، این جسم در سولفور آهن و مس یافت شود
لغت نامه دهخدا
شمس الدین محمد بن مالک تازیکو، از امراء ملوک فارس و معاصر شیخ سعدی، رجوع به سبک شناسی بهار ج 3 ص 123 و 124 و سعدی نامه ص 755 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از کالیو
تصویر کالیو
نادان، ابله، احمق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تالیوم
تصویر تالیوم
عنصر فلزی کمیاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاسلیغوه
تصویر تاسلیغوه
کراث
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبلیغ
تصویر تبلیغ
رسانیدن، واصل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تالیب
تصویر تالیب
بر غلانیدن، تباه انگیزی، گرد گردن سپاه
فرهنگ لغت هوشیار
جمع کردن، جمع نمودن، فراهم آوردن دمسازی دوستی افکندن، جور کردن، هزار کردن، گرد آوری جمع تالیف. فراهم آوردن گرد کردن جمع کردن، دوستی افکندن دمساز کردن ایجاد الفت میان کسان، نوشتن کتاب. توضیح برای فرق بین تالیف و تصنیف، جمع کردن هر حرف متصل با متصل عنه، انتخاب و قرار دادن مواد در یک پرده نقاشی و بهم پیوستن آنها بطریقی که مجموعه ای کامل از آن حاصل آید،جمع تالیفات. یا تالیفا الحان. ترکیب نغمات موسیقی با نظامی موزون. یا تالیف قلوب. ایجاد اتحاد و الفت میان کسان. یا ضعف تالیف. غیر جاری بودن کلمه بر قوانین نحوی و آنچه بر خلاف محاوره باشد، یا علم تالیف. نزد قدما از شعب ریاضی است و موضوغ آن معرفت نسبت مولفه و احوال آنست و چون در معرفت اصوات و آهنگها بکار میرود آنرا علم موسیقی هم میگویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تالیل
تصویر تالیل
گوش تیز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
مادینه تالی پیرونده درنگ کردن، کوتاهی کردن، خود گرفتن مونث تالی، جمع توالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اتلیغ
تصویر اتلیغ
ترکی چابک سوار سوار دلاور، شخص معروف مشهور، از اعلام کسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اتلیغ
تصویر اتلیغ
سوار دلاور، شخص معروف، مشهور. (اخ) از اعلام کسان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تبلیغ
تصویر تبلیغ
((تَ بَ لُّ))
رسانیدن پیام یا خبر، موضوعی را به اطلاع عموم رسانیدن، جمع تبلیغات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تالیه
تصویر تالیه
((یِ))
مؤنث تالی، جمع توالی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کالیو
تصویر کالیو
((لِ))
سرگشته، حیران، ابله، احمق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تالیف
تصویر تالیف
گردآوری، نوشته
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تبلیغی
تصویر تبلیغی
آوازه گرانه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تبلیغ
تصویر تبلیغ
نمایاندن آگهی، آوازه گری، پیام رسانی، آگهی
فرهنگ واژه فارسی سره