جدول جو
جدول جو

معنی کالیو

کالیو
عقب ماندۀ ذهنی
کر، ناشنوا
سرگشته، حیران، واله، خلاوه، گیج، گیج و ویج، مستهام، آسمند، گیج و گنگ، کالیوه رنگ، کالیوه، هامی، سرگردان، پکر، آسیون
تصویری از کالیو
تصویر کالیو
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با کالیو

کالیوه

کالیوه
عقب ماندۀ ذهنی
کَر، ناشنوا
سَرگَشتِه، حِیران، کالیوْ، کالیوِه رَنگ، سَرگَردان، گیج و ویج، گیج و گُنگ، مُستَهام، گیج، والِهْ، پَکَر، آسیون، آسمَند، خَلاوِه، هامی برای مِثال شبی مست شد و آتشی برفروخت / نگون بخت کالیوه خرمن بسوخت (سعدی۱ - ۱۹۲)
کالیوه
فرهنگ فارسی عمید

کالیوی

کالیوی
کالیو بودن، هذیان: (چون بکوبند (عاقر قرحا را) و اندر سر که آغارند و در دندان نهند درد دندای ساکن گرداند و لرزو آزیش که با کالیوی بود) (ابنیه)
کالیوی
فرهنگ لغت هوشیار

کالیوش

کالیوش
نوعی خوراکی. طرز تهیه آن چنین است: نان را ریزه کنند همچنانکه برای اشکنه و کشک باب نرم کرده را با روغن و کمی فلفل و زیره و مغز گردکان و نانهای ریزه کرده در دیگ ریزند و دو سه جوش داده فرود آورند و خورند (نوع دیگر از آن هم معمولست) : (ماییم سه چار شخص معهود آزرده ز دور چرخ و انجم . {} داریم هوای کالجوشی از بی برگی نه از تنعم . {} اسبابش جمله هست حاصل جز روغن و کشک و نان و هیزم) (نظام الدین قمری اصفهانی)
فرهنگ لغت هوشیار

کالیّ

کالیّ
آرمون پیش بها (بیعانه)، پسا دست (نسیئه)، پسینه (متاخر)، پس افت: وام یا پرداخت
فرهنگ لغت هوشیار