جدول جو
جدول جو

معنی اتلیغ

اتلیغ
سوار دلاور، شخص معروف، مشهور. (اخ) از اعلام کسان
تصویری از اتلیغ
تصویر اتلیغ
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با اتلیغ

اتلیغ

اتلیغ
ترکی چابک سوار سوار دلاور، شخص معروف مشهور، از اعلام کسان
اتلیغ
فرهنگ لغت هوشیار

اثلیغ

اثلیغ
در مجمل التواریخ و القصص (چ طهران ص 421) آمده: پادشاه اثلیغ را ینال تکین گویند (؟) ، برآمدن میوه، توانگر شدن. بسیارمال شدن. (تاج المصادر) ، اِثمارِ زبد، گرد آمدن مسکه. مسکه برآوردن شیر. (تاج المصادر). کره دادن شیر
لغت نامه دهخدا

الیغ

الیغ
آنکه سخن نیکو نتواند بیان کرد، یا سخن او بسوی یاء بازگردد یعنی کلامش یأناک باشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا

اتلی

اتلی
از پی رونده تر. پیروتر: اَتلی من الشعری، مراد شعرای عبور است که آنرا شعرای یمانیه نیز گویند. او در پس جوزاءطالع شود و از اینرو او را کلب الجبار نیز خوانند، بریدن، مقیم بودن بجای. بودن به جایی، درنگی کردن. (منتهی الارب). درنگی، کاهل شدن. کاهلی
لغت نامه دهخدا

تلیغ

تلیغ
خویشتن را گول نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تحمق. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا