جدول جو
جدول جو

معنی تاض - جستجوی لغت در جدول جو

تاض
زنک را گویند، یعنی فاحشۀ بمزد، (ملحقات لغت فرس اسدی چ عباس اقبال ص 227)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تاژ
تصویر تاژ
(دخترانه و پسرانه)
لطیف، نازک، نام پسرفرواک برادر هوشنگ پادشاه پیشدادی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تاش
تصویر تاش
تا او را، برای مثال بوالعجبی ساز در این دشمنی / تاش زمانی به زمین افکنی (نظامی۱ - ۷۰)
لکه های سیاه که بر چهره و پوست بدن انسان پیدا می شود، کلف، کک مک، ماه گرفتگی
یار، دوست، صاحب، پسوندی که به جای پیشوند هم به کار می رفت، برای مثال خیلتاش، شهرتاش، من و تو هر دو خواجه تاشانیم / بندۀ بارگاه سلطانیم (سعدی - ۱۰۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تار
تصویر تار
رشته، نخ، رشتۀ باریک مثلاً تار ابریشم، تار مو، رشته هایی که در طول پارچه بافته می شود، تازه، تان، تانه،
در موسیقی از آلات موسیقی که دارای سیم، پرده، دستۀ دراز و کاسه است و از چوب درخت توت ساخته می شود و آن را با مضراب می نوازند، تار سابقاً پنج سیم داشت و درویش خان، استاد موسیقی، یک سیم دیگر به آن افزود
تاریک، تیره
تار و مار، تار و مار مثلاً تال و مال، پریشان، پراکنده، از هم پاشیده، زیر و زبر شده، نیست و نابود
درختی بسیار بلند و تناور که در هندوستان می روید، برگ هایش دراز و شبیه پنجۀ آدمی با ساقه های بلند، ثمر آن شبیه نارگیل و در میان آن دو یا چهار دانۀ پهن وجود دارد که آن ها را درمی آورند و می خورند، شیرابه ای هم از آن می گیرند که مانند شراب سکرآور است
فرق سر، میان سر، برای مثال زدن مرد را چوب بر تار خویش / به از بازگشتن ز گفتار خویش (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۱۰۲)
تار تار: پاره پاره، ریزه ریزه
تار زدن: نواختن تار
تار عنکبوت: در علم زیست شناسی رشته یا پرده ای که عنکبوت از لعاب غده های خود می تند و به وسیلۀ آن شکار خود را به دام می اندازد
تار و پود: رشته هایی که در پهنای پارچه بافته می شود، کنایه از اساس، پایه، وجود، اصل چیزی
تار و تور: بسیار تیره و تاریک، ریزه ریزه، ذره ذره
تار شدن: تیره شدن، تاریک شدن
تار کردن: تاریک کردن، تیره ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاس
تصویر تاس
کچل، طاس، دارای سر بی مو، ویژگی سری که موهای آن بر اثر بیماری یا علت دیگر ریخته باشد، مبتلا به کچلی، کل، خشنگ، چسنگ، دغسر، داغسر، لغسر، اصلع، تویل، تز
ملال، اندوه، تاسه، تلواسه، تالواسه، تفسه، تلوسه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاک
تصویر تاک
درخت انگور، مو، کرم، رز، رزبن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تان
تصویر تان
تار، رشته، نخ، رشتۀ باریک، تاه، تانه، تاره
از آن شما، مال شما، متعلق به شما، برای مثال نک جهانتان نیست شکل هست ذات / وآن جهانتان هست شکل بی ثبات (مولوی - لغت نامه - تان)
شما را مثلاً می برمتان،
به شما مثلاً کتکتان زد؟
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاب
تصویر تاب
نوعی وسیلۀ بازی شامل رشته ای محکم و نشیمنگاهی آویزان در وسط آن که کمی بالاتر از سطح زمین قرار دارد و در هوا به جلو و عقب حرکت می دهند، بادپیچ، بازپیچ، اورک، آورک، پالوازه، گواچو، سابود، نرموره، بازام
تابیدن، طاقت، توانایی، قرار، آرام، شدت
تابیدن، تافتن، پسوند متصل به واژه به معنای تابنده مثلاً نخ تاب، ریسمان تاب، ابریشم تاب، فتیله تاب،
پسوند متصل به واژه به معنای تابیده شده مثلاً زرتاب،
پیچ و خم که در رشته، ریسمان، زلف و امثال آن ها بیفتد، کنایه از خشم، کنایه از هیجان
تابیدن، تافتن، پسوند متصل به واژه به معنای تابنده مثلاً جهان تاب، شب تاب، تون تاب، فروغ، روشنی، گرمی
تاب آوردن: طاقت آوردن، بردباری داشتن
تاب خوردن: در تاب نشستن و تاب بازی کردن، تاب برداشتن، پیچ و خم پیدا کردن، پیچیدن
تاب داشتن: طاقت داشتن، بردباری داشتن، پیچیدگی داشتن، دارای پیچ و خم بودن
تاب و توان: قدرت، توانایی
تاب برداشتن: پیچ و خم پیدا کردن، پیچیدن، کج شدن
تاب دادن: پیچ و خم دادن رشته، ریسمان، زلف و امثال آن ها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاه
تصویر تاه
تا، خمیدگی چیزی مانند کاغذ و پارچه، چین، لا
تار، رشته، نخ، رشتۀ باریک، تانه، تان، تاره
داغداغان، از درختان جنگلی با برگ های بیضی و دندانه دار و نوک تیز، گل های سبز رنگ و میوۀ ریز و آبدار به رنگ خاکی یا کبود که در نواحی شمالی ایران می روید و بلندیش تا ۲۰ متر می رسد، از ریشه و پوست آن مادۀ زرد رنگی گرفته می شود و از دانۀ آن هم روغن می گیرند، برگ و ریشۀ آن در طب قدیم برای معالجۀ اسهال به کار می رفته
تاغوت، تا، ته، تی، تادار، تادانه، ته دار، تی گیله، تایله، دغدغان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاخ
تصویر تاخ
از درختان جنگلی شبیه درخت گز که چوب آن را برای سوزاندن به کار می برند و آتش آن بادوام و زغالش نیز معروف است، تاغ، طاق، توغ، آق خزک، غضا، برای مثال عشق آتش تیز و هیزم تاخ منم / گر عشق بماند این چنین آخ تنم (صفار - لغتنامه - تاخ)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاغ
تصویر تاغ
از درختان جنگلی شبیه درخت گز که چوب آن را برای سوزاندن به کار می برند و آتش آن بادوام و زغالش نیز معروف است، تاخ، طاق، توغ، آق خزک، غضا، برای مثال دارم اسبی کش استخوان در پوست / هست چون در جوال هیزم تاغ (کمال الدین اسماعیل - ۴۶۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاژ
تصویر تاژ
خیمه، چادر، برای مثال خسرو غازی آهنگ بخارا دارد / زده از غزنین تا جیحون تاژ و خرگاه (بهرامی - شاعران بی دیوان - ۴۱۱)
نازک، ظریف، لطیف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تال
تصویر تال
تار، تاریک، تیره
تالاب
طبق فلزی، نوعی زنگ پیاله مانند که رقاصان بر سر دو انگشت می بندند و هنگام رقص بر هم می زنند
فرهنگ فارسی عمید
تاغ از گیاهان واژه پارسی است دارم اسپی کش استخوان در پوست - هست چون در جوال هیزم تاغ (کمال اسماعیل) درختچه ای از تیره اسفناجیان دارای برگهای مثلثی شکل و گلهای خوشه یی که در حدود 10 گونه از آن در ایران و دیگر ممالک آسیا و آفریفا و اروپا شناخته شده، بداغ، زیتون تلخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تارض
تصویر تارض
درنگیدن، به زمین چسبیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راض
تصویر راض
خرسند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جاض
تصویر جاض
خرامنده، حمله کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تام
تصویر تام
کم و بغایت اندک تمام، درست، کامل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاش
تصویر تاش
دوست، صاحب، یار
فرهنگ لغت هوشیار
بمعنی تیره و تار و نیز بمعنی یکی از آلات موسیقی و نیز رشته پنبه عنکبوت را هم گویند
فرهنگ لغت هوشیار
هندی تبیرک تبیره کوچک دو پیاله مانند کوچک که هنگام پایکوبی برهم زنند و باآوای آن آهنگ سرود را نگاه دارند طبق فلزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاز
تصویر تاز
تاختن، تازنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاژ
تصویر تاژ
خیمه، چادر، سایبان و بمعنی لطیف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاس
تصویر تاس
سر بی مو و بمعنای اضطراب و بی تابی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاب
تصویر تاب
توانائی، طاقت، قوت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاک
تصویر تاک
درخت انگور درخت انگور مو: (تاک رز بینی شده دینار گون پرنیان سبز او زنگار گون) (رودکی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاج
تصویر تاج
کلاه جواهر نشان که سلاطین بر سر میگذارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاخ
تصویر تاخ
بی اشتها
فرهنگ لغت هوشیار
اسم صوت، صدای افتادن چیزی بر جائی، بلوز بدون آستین و دکولته زنانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاژ
تصویر تاژ
آلاچق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تاغ
تصویر تاغ
آق خزک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تال
تصویر تال
طبق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تاو
تصویر تاو
طاقت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تاب
تصویر تاب
طاقت، تحمل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تار
تصویر تار
شبکه
فرهنگ واژه فارسی سره