زگیل، ضایعۀ پوستی کوچک سفت و سخت که روی پوست بدن پیدا می شود اما درد ندارد سگیل، وردان، واروک، واژو، بالو، گندمه، آزخ، زخ، زوخ، آژخ، ژخ، ثؤلول
زِگیل، ضایعۀ پوستی کوچک سفت و سخت که روی پوست بدن پیدا می شود اما درد ندارد سِگیل، وِردان، واروک، واژو، بالو، گَندُمِه، آزَخ، زَخ، زوخ، آژَخ، ژَخ، ثُؤلول
دهی از دهستان کالج بخش مرکزی شهرستان نوشهر، واقع در هزارگزی جنوب المده در کنار شوسۀ المده به گلندرود است، دشت، معتدل، مرطوب و مالاریائی، دارای 200 تن سکنه و آب آن از رود خانه کچ رود است، محصولش برنج و شغل اهالی زراعت است و برخی در المده بکسب اشتغال دارند، اکثر سکنۀ آنجا در تابستان به ییلاق کالج میروند، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
دهی از دهستان کالج بخش مرکزی شهرستان نوشهر، واقع در هزارگزی جنوب المده در کنار شوسۀ المده به گلندرود است، دشت، معتدل، مرطوب و مالاریائی، دارای 200 تن سکنه و آب آن از رود خانه کچ رود است، محصولش برنج و شغل اهالی زراعت است و برخی در المده بکسب اشتغال دارند، اکثر سکنۀ آنجا در تابستان به ییلاق کالج میروند، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
چابک. (آنندراج) (انجمن آرا). مرد چابک و چالاک. (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی). مردم چابک و چالاک. (برهان) (ناظم الاطباء). مردی چابک. (فرهنگ اوبهی). بعضی گفته اند خطا است و صحیح تاشک بضم شین است. (فرهنگ رشیدی) ، بعضی گویند نفایۀ ماست است یعنی آنچه از ماست به کاری نیاید و سیاه و ضایع شده باشد. (برهان). آب ماست. (ناظم الاطباء). نفایۀ ماست. (فرهنگ اوبهی) ، مسکه باشد و او را بتازی زبده خوانند. (فرهنگ جهانگیری). کره و مسکه هم آمده است که بعربی زبده خوانند. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) (فرهنگ رشیدی). این معنی شاهدی میخواهد. (فرهنگ رشیدی). رجوع به مادۀ بعد شود
چابک. (آنندراج) (انجمن آرا). مرد چابک و چالاک. (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی). مردم چابک و چالاک. (برهان) (ناظم الاطباء). مردی چابک. (فرهنگ اوبهی). بعضی گفته اند خطا است و صحیح تاشک بضم شین است. (فرهنگ رشیدی) ، بعضی گویند نفایۀ ماست است یعنی آنچه از ماست به کاری نیاید و سیاه و ضایع شده باشد. (برهان). آب ماست. (ناظم الاطباء). نفایۀ ماست. (فرهنگ اوبهی) ، مسکه باشد و او را بتازی زبده خوانند. (فرهنگ جهانگیری). کره و مسکه هم آمده است که بعربی زبده خوانند. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) (فرهنگ رشیدی). این معنی شاهدی میخواهد. (فرهنگ رشیدی). رجوع به مادۀ بعد شود
نقایۀ ماست بود. (لغت فرس اسدی چ عباس اقبال ص 301) ، مرد چابک بود. (لغت فرس اسدی ایضاً) : نزد او آن جوان چابک رفت از غم ره گران و گوش سبک با دو نان پر ز ماست ماست فروش تاشکی برد پیش آن تاشک. منطقی (از لغت فرس اسدی چ عبّاس اقبال ص 301). ، در شعر منطقی ظرف یانوعی ظرف است. قطعۀ شاهد بر هر دو معنی تاشک است (بمعنی نفایه و مرد چابک) لکن تاشک بمعنی ظرف است و ماست مظروف آن، چه معنی شعر این است: ’مرد ماست فروش تاشکی یعنی مثلاً کاسه ای پر از ماست و دو نان برای آن تاشک (که بقول اسدی بمعنی چابک است) برد. (از یادداشتهای مرحوم دهخدا) ، بضم شین بمعنی جوان نازک اندام رشیدالقد چنانکه بر روزمره دانان ظاهر است. (از فرهنگ رشیدی). رجوع به مادۀ قبل شود
نقایۀ ماست بود. (لغت فرس اسدی چ عباس اقبال ص 301) ، مرد چابک بود. (لغت فرس اسدی ایضاً) : نزد او آن جوان چابک رفت از غم ره گران و گوش سبک با دو نان پر ز ماست ماست فروش تاشکی برد پیش آن تاشک. منطقی (از لغت فرس اسدی چ عبّاس اقبال ص 301). ، در شعر منطقی ظرف یانوعی ظرف است. قطعۀ شاهد بر هر دو معنی تاشک است (بمعنی نفایه و مرد چابک) لکن تاشک بمعنی ظرف است و ماست مظروف آن، چه معنی شعر این است: ’مرد ماست فروش تاشکی یعنی مثلاً کاسه ای پر از ماست و دو نان برای آن تاشک (که بقول اسدی بمعنی چابک است) برد. (از یادداشتهای مرحوم دهخدا) ، بضم شین بمعنی جوان نازک اندام رشیدالقد چنانکه بر روزمره دانان ظاهر است. (از فرهنگ رشیدی). رجوع به مادۀ قبل شود
دهی است از بخش راور شهرستان کرمان واقع در 23هزارگزی جنوب باختری راور و 19هزارگزی جنوب راه فرعی راور به کوهبنان، کوهستانی، سردسیر، دارای 150 سکنه و آب آن از چشمه است، محصولاتش غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از بخش راور شهرستان کرمان واقع در 23هزارگزی جنوب باختری راور و 19هزارگزی جنوب راه فرعی راور به کوهبنان، کوهستانی، سردسیر، دارای 150 سکنه و آب آن از چشمه است، محصولاتش غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی از دهستان کالج بخش مرکزی شهرستان نوشهر، واقع در 1500گزی جنوب المده در کنار شوسۀ المده به گلندرود است، دشت، معتدل، مرطوب و مالاریائی است و دارای 600 تن سکنه میباشد و آب آن از رود خانه کچ رود و محصولش برنج است و شغل اهالی آن زراعت است و بعضی هم در المده بکسب اشتغال دارند، اکثر سکنۀ آنجا در تابستان به ییلاق کالج میروند، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
دهی از دهستان کالج بخش مرکزی شهرستان نوشهر، واقع در 1500گزی جنوب المده در کنار شوسۀ المده به گلندرود است، دشت، معتدل، مرطوب و مالاریائی است و دارای 600 تن سکنه میباشد و آب آن از رود خانه کچ رود و محصولش برنج است و شغل اهالی آن زراعت است و بعضی هم در المده بکسب اشتغال دارند، اکثر سکنۀ آنجا در تابستان به ییلاق کالج میروند، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
دنا ماریا. زن دن ژوان پادیلا، آنگاه که شارل کن شوهر او را مغلوب و مقتول ساخت این زن در برابر عساکر شارل کن مقاومتی مردانه کرد و ازین رو بشجاعت مشهور شد و آنگاه که در محاصره افتاد بگریخت و بمملکت پرتقال رفت و پس از مدتی توقف هم در آنجا وفات یافت
دُنا ماریا. زن دن ژوان پادیلا، آنگاه که شارل کن شوهر او را مغلوب و مقتول ساخت این زن در برابر عساکر شارل کن مقاومتی مردانه کرد و ازین رو بشجاعت مشهور شد و آنگاه که در محاصره افتاد بگریخت و بمملکت پرتقال رفت و پس از مدتی توقف هم در آنجا وفات یافت
از سازهای ضربی چین و هند، طبلی است از یک استوانۀ چوبی مجوف که دو طرف آنرا پوست کشند و آنرا به اندازه های مختلف سازند، رجوع به مجلۀ موسیقی شمارۀ 29 دورۀ سوم بهمن 1337 هجری شمسی ص 38 شود
از سازهای ضربی چین و هند، طبلی است از یک استوانۀ چوبی مجوف که دو طرف آنرا پوست کشند و آنرا به اندازه های مختلف سازند، رجوع به مجلۀ موسیقی شمارۀ 29 دورۀ سوم بهمن 1337 هجری شمسی ص 38 شود
آژخ. (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی). آزخ را گویند و آن دانه های سخت باشد که از اعضاء آدمی برمی آید و بعربی ثؤلول گویند. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا). واژو. (زمخشری). بالو. کوک. اژخ. زخ. زگیل. پالو. سگیل. وارو. و رجوع به آزخ و زگیل شود
آژخ. (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی). آزخ را گویند و آن دانه های سخت باشد که از اعضاء آدمی برمی آید و بعربی ثؤلول گویند. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا). واژو. (زمخشری). بالو. کوک. اَژخ. زخ. زگیل. پالو. سگیل. وارو. و رجوع به آزخ و زگیل شود