- تاسف
- شوربختی، افسوس، دریغ
معنی تاسف - جستجوی لغت در جدول جو
- تاسف
- اندوه خوردن، حسرت خوردن فسوس دژوان دریغ دریغ خوردن اندوه خوردن افسوس داشتن حسرت خوردن، افسوس دریغ، جمع تاسفات
- تاسف
- دریغ خوردن، افسوس خوردن، اندوهگین شدن، غمگینی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
اندوهگین، دارای احساس دریغ و افسوس
دریغ کننده، کسی که تاسف دارد افسوسمند اندوهگین آزرده دل دریغ خورنده دریغا گوی دریغ خورنده اندوهگین جمع متاسفین: پس از همه راضی باشد نه بر هیچ فائت متاسف
چشمه ای که آبش فرو رفته است
ستم کردن و انصاف ندادن
راز و پنهان سخن گفتن
دل بدست آوردن، دوست شدن تلف شونده، تباه، نابود
یکدیگر را به صبر فرمودن پیروی رویکرد، شکیبایی پیروی کردن اقتدا کردن، شکیب ورزیدن شکیبایی کردن، پیروی اقتدا، شکیبایی
اندوه و ملامت
احاطه کردن، گرد چیزی در آمدن
یاد پیمانی یاد کردن پیمان گذشته، درنگیدن دیر کردن، بهانه جویی بهانه جستن، دگرگونی آب، پدر نشانی پیروی از رفتار پدر
خوی و عادت و خلق پدر گرفتن فرانسوی شرابه (جواهرات سلطنتی ایران) : منگوله
نهم
بهانه کردن، درنگ کردن بهانه آوردن، درنگیدن
اضطراب بی طاقتی بی قراری، اندوه ملالت. 3 تیرگی روی از غم و اندوه میل بچیزها مخصوصا میل زنان آبستن بخوردن چیزها تلواسه واسه
کوتاه شدن و نزدیک شدن
عار و ننگ داشتن، دلتنگی، بیزاری، ضجرت
مشک خشک، پوست بر استخوان
پیروی کردن، اقتدا کردن، تقلید کردن
بیراهه رفتن، راه را کج کردن و منحرف شدن، بدون تامل به کاری پرداختن، ستم کردن
الفت یافتن، دوست شدن، دمساز شدن، دلجویی
بدحال
((س ِ))
فرهنگ فارسی معین
اندوه، ملالت، اضطراب، بی تابی، ویار، میل شدید به خوردن بعضی از میوه ها یا خوراکی ها که بیشتر به خانم های آبستن دست می دهد
نفس زدن پیاپی انسان و حیوان از کثرت گرما یا تلاش
نهم، نهمی
ملال، اندوه، تالواسه، تلوسه، تلواسه، تفسه، تاس برای مثال یار هم کاسه هست بسیاری / لیک هم تاسه کم بود یاری (سنائی۱ - ۴۴۷ حاشیه)
نگرانی، بی تابی، اضطراب، تیرگی چهره و فشردگی گلو از غم و درد
نگرانی، بی تابی، اضطراب، تیرگی چهره و فشردگی گلو از غم و درد
اندوه سخت، بسیاری حزن
سر بی مو و بمعنای اضطراب و بی تابی
کچل، طاس، دارای سر بی مو، ویژگی سری که موهای آن بر اثر بیماری یا علت دیگر ریخته باشد، مبتلا به کچلی، کل، خشنگ، چسنگ، دغسر، داغسر، لغسر، اصلع، تویل، تز
ملال، اندوه، تاسه، تلواسه، تالواسه، تفسه، تلوسه
ملال، اندوه، تاسه، تلواسه، تالواسه، تفسه، تلوسه