- تاس
- سر بی مو و بمعنای اضطراب و بی تابی
معنی تاس - جستجوی لغت در جدول جو
- تاس
- کچل، طاس، دارای سر بی مو، ویژگی سری که موهای آن بر اثر بیماری یا علت دیگر ریخته باشد، مبتلا به کچلی، کل، خشنگ، چسنگ، دغسر، داغسر، لغسر، اصلع، تویل، تز
ملال، اندوه، تاسه، تلواسه، تالواسه، تفسه، تلوسه
- تاس
- مکعبی کوچک دارای شش سطح که روی هر سطح تعدادی نقطه وجود دارد. به تعداد عددی که تاس نشان می دهد، مهره را در بازی نرد، حرکت می دهند، کاسه مسی، بادیه
- تاس
- بی مو، سر تاس
- تاس
- اضطراب، بی تابی، اندوه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شوربختی، افسوس، دریغ
یکدیگر را به صبر فرمودن پیروی رویکرد، شکیبایی پیروی کردن اقتدا کردن، شکیب ورزیدن شکیبایی کردن، پیروی اقتدا، شکیبایی
اندوه و ملامت
یاد پیمانی یاد کردن پیمان گذشته، درنگیدن دیر کردن، بهانه جویی بهانه جستن، دگرگونی آب، پدر نشانی پیروی از رفتار پدر
خوی و عادت و خلق پدر گرفتن فرانسوی شرابه (جواهرات سلطنتی ایران) : منگوله
اندوه خوردن، حسرت خوردن فسوس دژوان دریغ دریغ خوردن اندوه خوردن افسوس داشتن حسرت خوردن، افسوس دریغ، جمع تاسفات
نهم
بهانه کردن، درنگ کردن بهانه آوردن، درنگیدن
اضطراب بی طاقتی بی قراری، اندوه ملالت. 3 تیرگی روی از غم و اندوه میل بچیزها مخصوصا میل زنان آبستن بخوردن چیزها تلواسه واسه
پیروی کردن، اقتدا کردن، تقلید کردن
دریغ خوردن، افسوس خوردن، اندوهگین شدن، غمگینی
((س ِ))
فرهنگ فارسی معین
اندوه، ملالت، اضطراب، بی تابی، ویار، میل شدید به خوردن بعضی از میوه ها یا خوراکی ها که بیشتر به خانم های آبستن دست می دهد
نفس زدن پیاپی انسان و حیوان از کثرت گرما یا تلاش
نهم، نهمی
ملال، اندوه، تالواسه، تلوسه، تلواسه، تفسه، تاس برای مثال یار هم کاسه هست بسیاری / لیک هم تاسه کم بود یاری (سنائی۱ - ۴۴۷ حاشیه)
نگرانی، بی تابی، اضطراب، تیرگی چهره و فشردگی گلو از غم و درد
نگرانی، بی تابی، اضطراب، تیرگی چهره و فشردگی گلو از غم و درد
پایه گزاری کردن، بنیان گذاری کردن
راه اندازی، بنیان گذاری
دریغ خوردن، افسوس خوردن، اندوه خوردن
اندوه بار
مولیدن اندوه نمودن نمایان کردن انبوه
تیز کردن سر چیزی، دراز کردن چیزی
جمع تاسیس
بنیاد نهادن، بنا افکندن، بنیاد نهادن آن، تاسیس خانه آرش افزایی آن است که با افزودن واژه آرش نیز بیفزاید نه آن که واژه پسین باز گوینده آرش واژه پیشین باشد، بنیاد گذاری بنیاد نهادن بنیاد گذاردن پی افکندن بنا کردن، بنیاد گذاری، موسسه، جمع تاسیسات، آوردن کلمه ای که افاده معنیی تازه کند غیر از معنی اول مقابل تاکید. یا حرف تاسیس. (قافیه) الف است که میان آن و میان حرف (روی) یک حرف متحرک باشد مانند اینکه آهن و سترون یا حاصل و مقبل را قافیه کنند
مضطرب و اندوهناک بودن
مولیدن اندوه نمودن نمایان کردن انبوه
چیزی که تاسه آرد آنچه سبب اضطراب وبیم وگرفتگی گلوشود، اندوه آور ملال آور
مبتلی به تاسه
بنفس افتادن بشدت دم زدن
اشتیاق یافتن بشهر و کشور هنگام غربت