جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با تاس

تاس

تاس
کَچَل، طاس، دارای سر بی مو، ویژگی سری که موهای آن بر اثر بیماری یا علت دیگر ریخته باشد، مبتلا به کچلی، کَل، خَشَنگ، چَسَنگ، دَغسَر، داغسَر، لَغسَر، اَصلَع، تَویل، تَز
مَلال، اَندوه، تاسِه، تَلواسِه، تالواسِه، تَفسِه، تَلوَسِه
تاس
فرهنگ فارسی عمید

تاس

تاس
مکعبی کوچک دارای شش سطح که روی هر سطح تعدادی نقطه وجود دارد. به تعداد عددی که تاس نشان می دهد، مهره را در بازی نرد، حرکت می دهند، کاسه مسی، بادیه
فرهنگ فارسی معین

تاس

تاس
تلواسه و اضطراب و بیطاقتی، (برهان) (ناظم الاطباء)، تاس و تاسا و تاسه بمعنی اضطراب و بی طاقتی و اندوه و ملالت و بی قراری (است)، (آنندراج) (انجمن آرا)، تاس، تاسه باشد یعنی تالوسه و تالواسه نیز گویند، هردو بمعنی بی طاقتی، (فرهنگ اوبهی)، بیقراری و اضطراب که الفاظ دیگرش تاسه و تاسا است، (فرهنگ نظام)، تیره شدن روی از غم و الم، (آنندراج) (انجمن آرا)، میل به چیزها باشد و زنان آبستن را این حال بیشتر دست دهد، (برهان)، میل به خوردن چیزی مر زنان آبستن را و آن را تلواسه و واسه نیز گویند، (آنندراج) (انجمن آرا)، میل و شهوت به خوردن چیزهای نامناسب و غیرمعتاد چنانکه در زنان آبستن پیدا شود، رجوع به تاسا و تاسیدن و تاسه و ترکیبات تاس و تلواسه و تالواسه شود، مکعب کوچکی دارای شش سطح که در روی آن نقطه های چند نشان کرده وبا آن نرد بازی میکنند، (ناظم الاطباء) :
تاس اگر نیک نشیند همه کس نرّاد است،
رجوع به طاس شود،
، ظرفی است از جنس کاسه که حصۀ زیرینش تنگ تر از حصۀ بالاست و بیشتر ظرف آب است در حمام و غیر آن، (فرهنگ نظام)، پیاله و طاس، (ناظم الاطباء)، رجوع به طاس و ترکیبات تاس و طاس شود،
سر تاس، سر بی موی، یا تاس شدن سر، ریختن موی میان سر باشد و آن را در قدیم تَز می گفته اند، رجوع به طاس و تز شود،
لغت نامه دهخدا

تاس

تاس
شاعر مشهور ایتالیا که در ’سورانت’ ایتالیا بسال 1554 میلادی متولد شد و اثر معروفش ’بیت المقدس (اورشلیم) آزادشده’ است که در آن وقایع جنگهای صلیبی را بطور ماهرانه ای تصویر نموده، این اثر بزرگ یکی از آثار مهم ادبی است و فصاحت و بلاغتش بدرجۀ اعلی رسیده است ولی در عین حال عاری از تعصب نیست، در سال 1565 میلادی ’الفونس دوک دوفراره’ وی را بخود جلب کرد و در سال 1571 همراه یک کاردینال به فرانسه رفت و مورد لطف بسیار شارل نهم قرارگرفت، بر اثر روابط عاشقانه که با خواهرزادۀ دوک دوفراره داشت، مورد خشم دوک قرار گرفت و مجبور بفرار و دربدری شد، وی در سال 1594 در فقر و ناامیدی بدرودحیات گفت، رجوع به ’تاسو’ و قاموس الاعلام ترکی شود
از شعرای ایتالیا و پدر شاعر معروف و مشهور بهمین اسم، وی بسال 1493 میلادی متولد شد و بسال 1569 میلادی درگذشت، چند منظومۀ زیبا و اشعاری چند از وی باقی مانده است ولی تحت الشعاع پسر نابغه اش قرار گرفت و شهرت چندانی بدست نیاورد، رجوع به ’تاسو’ و قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا

تاس

تاس
قدح، کاسه، طشت، طشت بزرگ، بی مو، طاس، کچل، کل
متضاد: مودار، کعبتین، اضطراب، بی قراری، تشویش، ناآرامی
متضاد: قرار، آرامش، اندوه، ملالت
متضاد: نشاط، شادی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

تاس

تاس
اگر دیدتاس بازی کرد، دلیل خصومت است. جابر مغربی
اگر در خواب بیند تاس بازی می کرد و قمار باخت، دلیل است به غمی گرفتار شود، یا در حیلتی افتد. محمد بن سیرین
دیدن تاس در خواب بر پنج وجه است. اول: مقام. دوم: زن. سوم: فرزند. چهارم: مال. پنجم: گفتگو.
فرهنگ جامع تعبیر خواب