جدول جو
جدول جو

معنی تاس

تاس
تلواسه و اضطراب و بیطاقتی، (برهان) (ناظم الاطباء)، تاس و تاسا و تاسه بمعنی اضطراب و بی طاقتی و اندوه و ملالت و بی قراری (است)، (آنندراج) (انجمن آرا)، تاس، تاسه باشد یعنی تالوسه و تالواسه نیز گویند، هردو بمعنی بی طاقتی، (فرهنگ اوبهی)، بیقراری و اضطراب که الفاظ دیگرش تاسه و تاسا است، (فرهنگ نظام)، تیره شدن روی از غم و الم، (آنندراج) (انجمن آرا)، میل به چیزها باشد و زنان آبستن را این حال بیشتر دست دهد، (برهان)، میل به خوردن چیزی مر زنان آبستن را و آن را تلواسه و واسه نیز گویند، (آنندراج) (انجمن آرا)، میل و شهوت به خوردن چیزهای نامناسب و غیرمعتاد چنانکه در زنان آبستن پیدا شود، رجوع به تاسا و تاسیدن و تاسه و ترکیبات تاس و تلواسه و تالواسه شود، مکعب کوچکی دارای شش سطح که در روی آن نقطه های چند نشان کرده وبا آن نرد بازی میکنند، (ناظم الاطباء) :
تاس اگر نیک نشیند همه کس نرّاد است،
رجوع به طاس شود،
، ظرفی است از جنس کاسه که حصۀ زیرینش تنگ تر از حصۀ بالاست و بیشتر ظرف آب است در حمام و غیر آن، (فرهنگ نظام)، پیاله و طاس، (ناظم الاطباء)، رجوع به طاس و ترکیبات تاس و طاس شود،
سر تاس، سر بی موی، یا تاس شدن سر، ریختن موی میان سر باشد و آن را در قدیم تز می گفته اند، رجوع به طاس و تز شود،
لغت نامه دهخدا