- تارتار
- ریزه ریزه و پاره پاره و ذره ذره
معنی تارتار - جستجوی لغت در جدول جو
- تارتار
- پاره پاره، ریزه ریزه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دولتمرد، عامل، دولتمرد
ربایی که دارای چهار سیم است طنبوری که چهار تار دارد
ریزه ریزه پاره پاره ذره ذره
پاره پاره، چاک چاک، تکه تکه، ریش ریش، قاچ قاچ، ریز ریز، لخت لخت، شرحه شرحه
نام تیره ای از ترکان فرزندان تاتار خان برادر مغول خان
یکبار گاهی کرتی
مغول، هر یک از افراد این قوم، تتر، تتار
نامی که در گذشته به مغول اطلاق می شد
(مبهمات) فلان بهمان. یا با ستار و بیستار. فلان و بهمان
وبلاگ
عنکبوت
معاون
صحنه جنگ
استراکچر
پاره پاره تکه تکه لت لت لخت لخت
میوه دار باثمرمثمر (درخت)، آبستن حامله، مخلوط با فلز کم بها مغشوش نبهره. یا زبان باردار. زبانی که قشر سفیدی بر روی آن بندد و علامت تخمه باشد
متواتر، پی در پی، مکرراً
صاحب خار
دلال سمسار
وفا کننده به عهد
نانی که بر دیواره تنور پخته شود
مانند تاج، گوهر یا چیزی دیگر که در خور تاج باشد، گرانبها قیمتی
پادشاه داری تاج
منسوب به تاتار از مردم تاتار، زبان تاتاران. یا اسب تاتاری. اسبی که در زمین تاتار نشو نما کند، اسب تیز رو. یا مشک تاتاری. مشکی که از بلاد تاتار آورند و آن بسیار نیک است
تیره رنگ، تارگون
ظرفی که در آن تارهای ساز نگاهدارند
صبح نخست، صبح زود که هنوز هوا تاریک باشد، تاریک روشن
زیر و زبر پریشان و پراکنده
سخت تاریک
مار بزرگ