سفره و دستار خوان را گویند. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا). دستار خوان باشد. (فرهنگ جهانگیری). دستر خوان. ساروق: چو خوردم تاتلی برداشت از پیش دعا و شکر نعمت کرد درویش. شیخ جنید خلخالی (از فرهنگ جهانگیری)
سفره و دستار خوان را گویند. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا). دستار خوان باشد. (فرهنگ جهانگیری). دستر خوان. ساروق: چو خوردم تاتلی برداشت از پیش دعا و شکر نعمت کرد درویش. شیخ جنید خلخالی (از فرهنگ جهانگیری)
یکی از ارباب انواع نه گانه افسانه های یونان قدیم و خدای ضیافت و اعیاد شراب روستاها بود و سپس خدای مضحکه شد و وی را بشکل دختر زیبائی نقش کنند که در دستی عصای روستایی و در دستی دیگر ماسکی دارد
یکی از ارباب انواع نه گانه افسانه های یونان قدیم و خدای ضیافت و اعیاد شراب روستاها بود و سپس خدای مضحکه شد و وی را بشکل دختر زیبائی نقش کنند که در دستی عصای روستایی و در دستی دیگر ماسکی دارد
اسب چهارم رهان، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، نام اسب چهارم از ده اسب که عربهای قدیم در اسب دوانی خود بکار می بردند، (از فرهنگ نظام)، مؤلف آنندراج در ذیل مجلی آرد: ’ ... و معمول سواران عرب چنان بود که در میدان معارضه آمده گروها بسته، بجهت امتحان، همه اسبان را برابر ایستاده کرده یکبارگی بهم می تاختند، هر اسبی که از همه اسبان پیش شود آن را مجلی گویند و هرکه عقب او باشد آن را مصلّی نامند از تصلیه که بمعنی سرین گرفتن ...، و هرکه پس از مصلی باشد آن را مسلّی خوانند و از این ترتیب چهارم را تالی و پنجم را مرتاح ... ’ - انتهی: ده اسبند در تاختن هریکی را بترتیب نامیست روشن نه مشکل مجلی مصلی مسلی و تالی چو مرتاح و عادلف و خطی و مؤمل لطیم و سکیت و ارب حاجت عرق خوی فؤاد است قلب و جنان و حشا دل ... (نصاب الصبیان در نامهای اسبان در میدان مسابقت)، نظیر، همانند، مشابه بعینه: این کار تالی فلان کار است، تختۀ کاغذ، (غیاث اللغات)
اسب چهارم رهان، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، نام اسب چهارم از ده اسب که عربهای قدیم در اسب دوانی خود بکار می بردند، (از فرهنگ نظام)، مؤلف آنندراج در ذیل مجلی آرد: ’ ... و معمول سواران عرب چنان بود که در میدان معارضه آمده گروها بسته، بجهت امتحان، همه اسبان را برابر ایستاده کرده یکبارگی بهم می تاختند، هر اسبی که از همه اسبان پیش شود آن را مجلی گویند و هرکه عقب او باشد آن را مُصَلّی نامند از تَصلِیه که بمعنی سرین گرفتن ...، و هرکه پس از مصلی باشد آن را مُسَلّی خوانند و از این ترتیب چهارم را تالی و پنجم را مرتاح ... ’ - انتهی: ده اسبند در تاختن هریکی را بترتیب نامیست روشن نه مشکل مُجلی مُصلی مُسلی و تالی چو مرتاح و عادلف و خطی و مؤمل لطیم و سکیت و ارب حاجت عرق خوی فؤاد است قلب و جنان و حشا دل ... (نصاب الصبیان در نامهای اسبان در میدان مسابقت)، نظیر، همانند، مشابه بعینه: این کار تالی فلان کار است، تختۀ کاغذ، (غیاث اللغات)
از پی رونده تر. پیروتر: اتلی من الشعری، مراد شعرای عبور است که آنرا شعرای یمانیه نیز گویند. او در پس جوزاءطالع شود و از اینرو او را کلب الجبار نیز خوانند، بریدن، مقیم بودن بجای. بودن به جایی، درنگی کردن. (منتهی الارب). درنگی، کاهل شدن. کاهلی
از پی رونده تر. پیروتر: اَتلی من الشعری، مراد شعرای عبور است که آنرا شعرای یمانیه نیز گویند. او در پس جوزاءطالع شود و از اینرو او را کلب الجبار نیز خوانند، بریدن، مقیم بودن بجای. بودن به جایی، درنگی کردن. (منتهی الارب). درنگی، کاهل شدن. کاهلی
ابوعبدابراهیم بن حسین الناتلی از مشاهیر رجال قرن چهارم شاگرد ابوالفرج بن الطیب و استاد ابوعلی سینا بود که در منطق و ادبیات دست داشت... ناتلی کتابی در کمیت عمر طبیعی نیز نوشت. وی در اواخر قرن چهارم شهرت داشت و بعد از آن خبری از او در دست نیست. (علوم عقلی در اسلام ص 206). مردی حکیم بود و شیخ الرئیس ابوعلی سینا نزد او قواعد منطق را تلمذ کرد. صاحب تتمۀ صوان الحکمه از قول ابن سینا آرد: ازاو قوانین منطق را فرا گرفتم و به مسائل و غوامضی برخوردم که ناتلی را به تعجب افکند. (تتمۀ صوان الحکمه ص 22). و نیز مؤلف همین کتاب آرد: از ناتلی رسالۀ لطیفی دیدم در ’وجود و شرح اسمه’ و این رساله میرساند که وی در این فن متبحر بوده و بغایت قصوای علم الهیات رسیده بوده است و نیز رسالۀ دیگری از او دیدم در ’علم اکسیر’ که ابوعلی جز در کتاب مقتضیات سبعه از آن نامی نبرده است. (تتمۀ صوان الحکمه ص 22)
ابوعبدابراهیم بن حسین الناتلی از مشاهیر رجال قرن چهارم شاگرد ابوالفرج بن الطیب و استاد ابوعلی سینا بود که در منطق و ادبیات دست داشت... ناتلی کتابی در کمیت عمر طبیعی نیز نوشت. وی در اواخر قرن چهارم شهرت داشت و بعد از آن خبری از او در دست نیست. (علوم عقلی در اسلام ص 206). مردی حکیم بود و شیخ الرئیس ابوعلی سینا نزد او قواعد منطق را تلمذ کرد. صاحب تتمۀ صوان الحکمه از قول ابن سینا آرد: ازاو قوانین منطق را فرا گرفتم و به مسائل و غوامضی برخوردم که ناتلی را به تعجب افکند. (تتمۀ صوان الحکمه ص 22). و نیز مؤلف همین کتاب آرد: از ناتلی رسالۀ لطیفی دیدم در ’وجود و شرح اسمه’ و این رساله میرساند که وی در این فن متبحر بوده و بغایت قصوای علم الهیات رسیده بوده است و نیز رسالۀ دیگری از او دیدم در ’علم اکسیر’ که ابوعلی جز در کتاب مقتضیات سبعه از آن نامی نبرده است. (تتمۀ صوان الحکمه ص 22)
درپی رونده، اسم فاعل است از تلو بمعنی پس چیزی رفتن است، (آنندراج) (غیاث اللغات)، پیروی کننده، (فرهنگ نظام)، پس رو، ازپس آینده، تابع، (ناظم الاطباء) : این قدر از فضایل ملک که تالی و تابع دین است تقریر افتاد، (کلیله و دمنه)، تال، تلاوت کننده، قاری، خوانندۀ قرآن و جز آن: رب ّ تال للقرآن و القرآن یلعنه، (از منتهی الارب)، رجوع به تال شود، قائم مقام، (آنندراج) (غیاث اللغات)، (اصطلاح منطق) جزء ثانی قضیۀ شرطیه و جزء اول آن را مقدم گویند چنانکه در قضیۀ حملیه موضوع و محمول گویند در شرطیه مقدم و تالی خوانند چنانکه: ’ان کانت الشمس طالعه فالنهار موجود’، جمله اول را که ’ان کانت الشمس طالعه’ باشد، مقدم گویند و جزء ثانی را که ’فالنهار موجود’ باشد، تالی نامند و این نیز مأخوذاز تلو است، (آنندراج) (غیاث اللغات) : مقدم چون پدر تالی چو مادر نتیجه هست فرزند ای برادر، شبستری، رجوع به اساس الاقتباس چ مدرس رضوی صص 68 - 70 و حاشیۀ ملاعبداﷲ و شرح شمسه و کتب دیگر علم منطق شود، (اصطلاح هندسی) مقدم آن بود که از دو چیز بنسبت نخستین یاد کنی و تالی آن بود که از پس یاد کنی و مقدم را بدو منسوب کنی، (التفهیم چ جلال همائی ص 19)
درپی رونده، اسم فاعل است از تِلو بمعنی پس چیزی رفتن است، (آنندراج) (غیاث اللغات)، پیروی کننده، (فرهنگ نظام)، پس رو، ازپس آینده، تابع، (ناظم الاطباء) : این قدر از فضایل ملک که تالی و تابع دین است تقریر افتاد، (کلیله و دمنه)، تال، تلاوت کننده، قاری، خوانندۀ قرآن و جز آن: رب ّ تال للقرآن و القرآن یلعنه، (از منتهی الارب)، رجوع به تال شود، قائم مقام، (آنندراج) (غیاث اللغات)، (اصطلاح منطق) جزء ثانی قضیۀ شرطیه و جزء اول آن را مقدم گویند چنانکه در قضیۀ حملیه موضوع و محمول گویند در شرطیه مقدم و تالی خوانند چنانکه: ’اِن کانت الشمس طالعه فالنهار موجود’، جمله اول را که ’ان کانت الشمس طالعه’ باشد، مقدم گویند و جزء ثانی را که ’فالنهار موجود’ باشد، تالی نامند و این نیز مأخوذاز تِلو است، (آنندراج) (غیاث اللغات) : مقدم چون پدر تالی چو مادر نتیجه هست فرزند ای برادر، شبستری، رجوع به اساس الاقتباس چ مدرس رضوی صص 68 - 70 و حاشیۀ ملاعبداﷲ و شرح شمسه و کتب دیگر علم منطق شود، (اصطلاح هندسی) مقدم آن بود که از دو چیز بنسبت نخستین یاد کنی و تالی آن بود که از پس یاد کنی و مقدم را بدو منسوب کنی، (التفهیم چ جلال همائی ص 19)
ابوعبداﷲ محمد بن محمد بن احمد انصاری قرطبی تادلی، از تادله (رجوع بهمین کلمه شود). وی شاعر و ادیب بود و ابوالقاسم زمخشری را مدح گفت. (از معجم البلدان: تادله)
ابوعبداﷲ محمد بن محمد بن احمد انصاری قرطبی تادلی، از تادله (رجوع بهمین کلمه شود). وی شاعر و ادیب بود و ابوالقاسم زمخشری را مدح گفت. (از معجم البلدان: تادله)
یکی از انواع استخراج لعل را گویند وآن این است که بین سنگریزه ها و خاکهای حاصله از شکستگی کوهستانها را که بر اثر زلزله یا سیل بوجود می آید برای بدست آوردن لعل جستجو کنند، (الجماهر ص 83)
یکی از انواع استخراج لعل را گویند وآن این است که بین سنگریزه ها و خاکهای حاصله از شکستگی کوهستانها را که بر اثر زلزله یا سیل بوجود می آید برای بدست آوردن لعل جستجو کنند، (الجماهر ص 83)
در پی یکدیگر شدن امور. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، آمدن سواران پی در پی. (از ناظم الاطباء) : جأت الخیل تتالیاً، ای متتابعه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
در پی یکدیگر شدن امور. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، آمدن سواران پی در پی. (از ناظم الاطباء) : جأت الخیل تتالیاً، ای متتابعه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)