جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با تاتلی

تاتلی

تاتلی
سفره، دستارخوان، برای مِثال چو خوردم تاتلی برداشت از پیش / دعا و شکر نعمت کرد درویش (شیخ جنید - لغتنامه - تاتلی)
تاتلی
فرهنگ فارسی عمید

تاتلی

تاتلی
سفره و دستار خوان را گویند. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا). دستار خوان باشد. (فرهنگ جهانگیری). دستر خوان. ساروق:
چو خوردم تاتلی برداشت از پیش
دعا و شکر نعمت کرد درویش.
شیخ جنید خلخالی (از فرهنگ جهانگیری)
لغت نامه دهخدا

چاتلی

چاتلی
نام یکی از مواضع سکنای طایفۀ یموت در گرگان واقع در پنجاه هزارگزی چکشلر و پنجاه هزارگزی شمال غربی گنبد قابوس
لغت نامه دهخدا

توتلی

توتلی
دهی از دهستان جرگلان است که در بخش مانۀ شهرستان بجنورد واقع است و 315 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

تتالی

تتالی
در پی یکدیگر شدن امور. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، آمدن سواران پی در پی. (از ناظم الاطباء) : جأت الخیل تتالیاً، ای متتابعه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

تاتری

تاتری
یکی از انواع استخراج لعل را گویند وآن این است که بین سنگریزه ها و خاکهای حاصله از شکستگی کوهستانها را که بر اثر زلزله یا سیل بوجود می آید برای بدست آوردن لعل جستجو کنند، (الجماهر ص 83)
لغت نامه دهخدا