جدول جو
جدول جو

معنی تأخر - جستجوی لغت در جدول جو

تأخر
((تَ أَ خُّ))
پس ماندن، عقب افتادن
تصویری از تأخر
تصویر تأخر
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متأخر
تصویر متأخر
((مُ تَءَ خِّ))
درنگ کننده، معاصر، کسی که در زمان نزدیک به زمان حال می زیسته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تاخر
تصویر تاخر
سپسی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تسخر
تصویر تسخر
مسخرگی، تمسخر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفخر
تصویر تفخر
بزرگی نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمخر
تصویر تمخر
برابر باد ایستادن، پشت به باد دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاخر
تصویر تاخر
واپس شدن، پس ماندن پس ماندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفخر
تصویر تفخر
بزرگی نمودن، بزرگ منشی کردنبرای مثال که مؤمن دور باشد از تکبر / نبینی ذره ای در وی تفخر (شاه نعمت الله ولی - ۷۵۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاخر
تصویر تاخر
عقب افتادن، دنبال ماندن، واپس ماندن، عقب ماندگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تسخر
تصویر تسخر
رام گشتن، کار بی مزد کردن، به کار بی مزد گرفتن، ریشخند کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تأمر
تصویر تأمر
((تَ أَ مُّ))
فرمان راندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تأخیر
تصویر تأخیر
((تَ))
دیر کردن، دیر آمدن، دیرکرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تأخی
تصویر تأخی
((تَ أَ خّ))
برادری کردن دو گروه با هم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تأثر
تصویر تأثر
((تَ أَ ثُّ))
اندوهگین شدن، اثر پذیرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تسخر
تصویر تسخر
((تَ سَ خُّ))
مسخره کردن، ریشخند کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تسخر
تصویر تسخر
رام شدن، بی مزد کار کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تفخر
تصویر تفخر
((تَ فَ خُّ))
بزرگی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تسخر
تصویر تسخر
ریشخند، استهزا، برای مثال گر لطیفی زشت را در پی کند / تسخری باشد که او بر وی کند (مولوی - ۱۹۸)
فرهنگ فارسی عمید