جدول جو
جدول جو

معنی تآلیف - جستجوی لغت در جدول جو

تآلیف
(تَ)
جمع تألیف است. (فرهنگ نظام). رجوع به تألیف شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تکلیف
تصویر تکلیف
کاری دشوار به عهدۀ کسی گذاشتن، فرمان به کاری سخت و پرمشقت دادن، وظیفه و امری که به عهدۀ شخص است و باید انجام بدهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تحلیف
تصویر تحلیف
سوگند دادن، قسم دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تخلیف
تصویر تخلیف
خلیفه گردانیدن کسی به جای خود، کسی یا چیزی بعد از خود باقی گذاشتن، واپس گذاشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعلیف
تصویر تعلیف
علوفه دادن به چهارپایان، خوراک دادن به ستور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تالیف
تصویر تالیف
مقابل تصنیف، نوشتن و فراهم آوردن کتابی که مطالب آن را از کتاب های دیگر اقتباس کرده باشند، اثری که با این روش نوشته شده است، پیوند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تحلیف
تصویر تحلیف
سوگند دادن کسی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخلیف
تصویر تخلیف
کسی یا چیزی بعد از خود باقی گذاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تطلیف
تصویر تطلیف
فزونش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزلیف
تصویر تزلیف
دراز گویی کش دادن سخن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسلیف
تصویر تسلیف
ناشتا شکستن، بها پیش دادن ارموناندن
فرهنگ لغت هوشیار
چرا دادن به چرا بردن گیاه خوراندن علوفه خوراندن (بچارپایان) علف دادن (بستوران)،جمع تعلیفات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکلیف
تصویر تکلیف
چیزی را از کسی خواستن که در آن رنج باشد، کسی را در رنج انداختن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع کردن، جمع نمودن، فراهم آوردن دمسازی دوستی افکندن، جور کردن، هزار کردن، گرد آوری جمع تالیف. فراهم آوردن گرد کردن جمع کردن، دوستی افکندن دمساز کردن ایجاد الفت میان کسان، نوشتن کتاب. توضیح برای فرق بین تالیف و تصنیف، جمع کردن هر حرف متصل با متصل عنه، انتخاب و قرار دادن مواد در یک پرده نقاشی و بهم پیوستن آنها بطریقی که مجموعه ای کامل از آن حاصل آید،جمع تالیفات. یا تالیفا الحان. ترکیب نغمات موسیقی با نظامی موزون. یا تالیف قلوب. ایجاد اتحاد و الفت میان کسان. یا ضعف تالیف. غیر جاری بودن کلمه بر قوانین نحوی و آنچه بر خلاف محاوره باشد، یا علم تالیف. نزد قدما از شعب ریاضی است و موضوغ آن معرفت نسبت مولفه و احوال آنست و چون در معرفت اصوات و آهنگها بکار میرود آنرا علم موسیقی هم میگویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکلیف
تصویر تکلیف
((تَ))
به رنج افکندن، بار کردن، وظیفه ای که باید انجام داد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعلیف
تصویر تعلیف
((تَ))
علف به چهارپایان دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تحلیف
تصویر تحلیف
((تَ))
سوگند دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تخلیف
تصویر تخلیف
((تَ))
کسی را جانشین خود قرار دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تألیف
تصویر تألیف
((تَ))
فراهم آوردن، گرد آوردن، نوشتن کتاب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تخلیف
تصویر تخلیف
سپس انداختن کسی را، واپس هشتن، باز پس گذاشتن، بازپس گذاری، جمع تخلیفات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تالیف
تصویر تالیف
گردآوری، نوشته
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تکلیف
تصویر تکلیف
کار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تالیف
تصویر تالیف
Authorship
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تالیف
تصویر تالیف
paternité
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تالیف
تصویر تالیف
paternità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تالیف
تصویر تالیف
การเขียน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از تالیف
تصویر تالیف
auteurschap
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از تالیف
تصویر تالیف
autoría
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تالیف
تصویر تالیف
autorstwo
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تالیف
تصویر تالیف
autoria
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تالیف
تصویر تالیف
著作权
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تالیف
تصویر تالیف
авторство
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تالیف
تصویر تالیف
Urheberschaft
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تالیف
تصویر تالیف
авторство
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تالیف
تصویر تالیف
kepengarangan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی