جدول جو
جدول جو

معنی بیکینی - جستجوی لغت در جدول جو

بیکینی
مایو دو تکه
تصویری از بیکینی
تصویر بیکینی
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بیدینی
تصویر بیدینی
بی کیشی لامذهبی مقابل دینداری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیچیزی
تصویر بیچیزی
افلاس درویشی فقر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیچونی
تصویر بیچونی
بی مانندی بی همتایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیمعنی
تصویر بیمعنی
بی آرش کلپتره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیکرانی
تصویر بیکرانی
بی پایانی نامحدودی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیکاری
تصویر بیکاری
حالت و کیفیت بیکار بیشغلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیقیدی
تصویر بیقیدی
لاابالیگری لاقیدی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیریشی
تصویر بیریشی
حالت و عمل بیریش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیرونی
تصویر بیرونی
مقابل اندرونی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیشینه
تصویر بیشینه
حداکثر، دست پر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالینی
تصویر بالینی
چگونگی بیماری و حالت آن در مدت بستری بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیکاری
تصویر بیکاری
بطالت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بیشینه
تصویر بیشینه
حداکثر، اکثریت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بیرونی
تصویر بیرونی
آفاقی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شیرینی
تصویر شیرینی
حلوا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بی زنی
تصویر بی زنی
زن نداشتن همسر نداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی دینی
تصویر بی دینی
لا مذهبی، بی کیشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بددینی
تصویر بددینی
بد مذهبی بد کیشی الحاد مقابل بهدینی خوش کیشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدبینی
تصویر بدبینی
عیبجوئی کردن، سوءدر امور نگریستن
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به پیکان، نوعی از لعل بر شکل و هیات پیکان: درون پرده گل غنچه بین که میسازد ز بهر دیده خصم تو لعل پیکانی. (حافظ قزوینی)، نوعی فیروزه، نوعی نوشا در بر شکل و هیات پیکان: گر سرمه کشد روزی بر چشم حسود او هر ذره آن گردد نوشا در پیکانی. (سیف اسفرنگی)، نوعی لاله، قسمی انگور
فرهنگ لغت هوشیار
هر چیز که مزه قند و شکر و نبات دهد مقابل تلخی و ترشی، خوردنیهایی که با شکر و روغن و آرد یا مواد دیگر باقسام مختلف سازند حلوا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدکینه
تصویر بدکینه
سخت کینه توز، بسیار کینه جو، کینه کش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیکانی
تصویر پیکانی
ویژگی نوعی لعل و فیروزه، به شکل پیکان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیشینه
تصویر بیشینه
بیشترین مقدار چیزی، بیشترین مقدار ممکن، حداکثر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیرونی
تصویر بیرونی
مربوط به بیرون مثلاً واکنش های بیرونی، خارجی، ظاهری، مقابل اندرونی، قسمتی در خانه که به اندرونی وصل می شد و مخصوص پذیرایی مهمانان مرد بود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نمکینی
تصویر نمکینی
شوری، ملاحت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالینی
تصویر بالینی
منسوب به بالین، مطالعه ناخوشی های بیماران بستری و کلینیکی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بیشینه
تصویر بیشینه
((بِ نِ یا نَ))
بیشترین مقدار ممکن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بیرونی
تصویر بیرونی
خارجی، بخشی از عمارت که مخصوص پذیرایی مهمانان بوده است، بیگانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیکانی
تصویر پیکانی
نوعی از لعل به شکل پیکان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیرینی
تصویر شیرینی
هرچیز که مزه قند و شکر و نبات دهد، مقابل تلخی و ترشی، خوردنی هایی که با شکر و روغن و آرد یا مواد دیگر به اقسام مختلف بسازند
فرهنگ فارسی معین
ویژگی علومی که به مطالعه و بررسی سیر بیماری بر روی بیمار می پردازد مثلاً روان شناسی بالینی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بدبینی
تصویر بدبینی
بدگمانی، بدبین بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیرینی
تصویر شیرینی
مقابل تلخی، مزۀ شکر، از چهار مزۀ اصلی، خوراکی که از شکر، آرد، تخم مرغ، روغن و مواد دیگرتهیه شود
فرهنگ فارسی عمید