جدول جو
جدول جو

معنی بیونجی - جستجوی لغت در جدول جو

بیونجی
(وَ)
از مردم بیونج. از سرزمین بیونج. رجوع به ایل کرند شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ریونجو
تصویر ریونجو
موریانه، نوعی حشره با آرواره های قوی که به صورت اجتماعی زندگی کرده و از چوب تغذیه می کند
چوب خوٰارک، تافشک، رشمیز، رونجو، لبنگ، دیوک، ارضه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیوندی
تصویر پیوندی
پیوند داشتن، خویشی داشتن، خویشاوندی، (صفت نسبی، منسوب به پیوند) در کشاورزی میوه ای که از درخت پیوند شده به دست آید، در پزشکی دارای پیوند مثلاً عضو پیوندی، در کشاورزی درختی که آن را پیوند زده باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیرونی
تصویر بیرونی
مربوط به بیرون مثلاً واکنش های بیرونی، خارجی، ظاهری، مقابل اندرونی، قسمتی در خانه که به اندرونی وصل می شد و مخصوص پذیرایی مهمانان مرد بود
فرهنگ فارسی عمید
کسی که دو نفر را با هم آشتی بدهد و یا واسطۀ رفع اختلاف و کشمکش آن ها بشود، واسطه، سبب، برای مثال تو را از دو گیتی برآورده اند / به چندین میانجی بپرورده اند (فردوسی - ۱/۷)
فرهنگ فارسی عمید
(رَ)
حالت و چگونگی بیرنج. بی آزاری. بی اذیتی، بیزحمتی:
به آسانی نیابی شادکامی
به بیرنجی نیابی نیکنامی.
(ویس و رامین).
رجوع به بیرنج شود
لغت نامه دهخدا
(وَ)
دهی از دهستان بخش کرند شهرستان شاه آباد کرمانشاه است و 1300 تن سکنه دارد. رجوع به جغرافیای غرب ایران ص 161 و دایره المعارف فارسی شود
لغت نامه دهخدا
(وَ)
از محالات بلوک محال هفتگانه ولایات خمسۀ فارس. حد شمالی قصبۀ فرک، جنوب و غربی لارستان و شرقی طارم. (از فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بیرونی
تصویر بیرونی
مقابل اندرونی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیرنگی
تصویر بیرنگی
حالت و کیفیت بیرنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریونجه
تصویر ریونجه
موریانه ریوک ارضه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریونجو
تصویر ریونجو
موریانه ریوک ارضه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیچونی
تصویر بیچونی
بی مانندی بی همتایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیوندی
تصویر قیوندی
منسوب به قیوند. یا تخم قیوندی. قیوند قاوند
فرهنگ لغت هوشیار
مصلح در میان دو کس یا دو گروه، واسطه آشتی و صلح، واسطه و حاکم میان دو نفر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی رنجی
تصویر بی رنجی
بی آزاری، بی اذیتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میانجی
تصویر میانجی
واسطه، شفیع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ریونجو
تصویر ریونجو
((وَ))
رونجو. رونجه، موریانه. دیوک. ارضه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بیرونی
تصویر بیرونی
خارجی، بخشی از عمارت که مخصوص پذیرایی مهمانان بوده است، بیگانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیوندی
تصویر پیوندی
گیاه یا درختی که بر اثر پیوند بوجود آمده باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بیرونی
تصویر بیرونی
آفاقی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از میانجی
تصویر میانجی
توسط، واسط، واسطه، رابط
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از برونشی
تصویر برونشی
Bronchial
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بیرونی
تصویر بیرونی
Outside, Outward
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از برونشی
تصویر برونشی
бронхиальный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بیرونی
تصویر بیرونی
внешний , наружный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از برونشی
تصویر برونشی
bronchial
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بیرونی
تصویر بیرونی
außen, äußerlich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از برونشی
تصویر برونشی
бронхіальний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بیرونی
تصویر بیرونی
зовнішній
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از برونشی
تصویر برونشی
oskrzelowy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بیرونی
تصویر بیرونی
zewnętrzny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از برونشی
تصویر برونشی
支气管的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بیرونی
تصویر بیرونی
外部的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از برونشی
تصویر برونشی
brônquico
دیکشنری فارسی به پرتغالی