معنی بینگ در لغت نامه دهخدا

جان، (1704- 1757 میلادی) دریاسالار انگلیسی، پسر جورج بینگ ملقب به وایکاونت تارینگتن، در 1756 میلادی که فرانسویان به جزیره مینورکا هجوم بردند، بینگ مأمور شد که به کمک دژی که پایداری میکرد برود و چون این دژ سقوط کرد بینگ در محکمۀ نظامی محاکمه و سپس تیرباران شد، محکومیت وی خشم عمومی را برانگیخت، (دائره المعارف فارسی)

معنی بینگ - جستجوی لغت در جدول جو

بینگ

لغت نامه دهخدا

بینگ

فرهنگ گویش مازندرانی

بانگ

(پسرانه)

خبرکردن مردم، اذان (نگارش کردی: بانگ)

فرهنگ نامهای ایرانی

بینر

(پسرانه)

بیننده (نگارش کردی: بینهر)

فرهنگ نامهای ایرانی

بیوگ

عروس، زنی که تازه ازدواج کرده، تازه عروس، نوعروس، پیوگ، بیوک، عروسه، گلین، ویوگ، بیو برای مثال بس عزیز و بس گرامی شاد باش / اندر این خانه به سان نوبیوگ (رودکی - لغت فرس۱ - بیوگ)

فرهنگ فارسی عمید

بوینگ

نوعی ریحان با برگ های ریز و شاخه های باریک و گل های سرخ رنگ، ریحان کوهی، بادروج، بادرو، بورنگ، ترۀ خراسانی

فرهنگ فارسی عمید

بینه

دلیل و حجت واضح و آشکار، نود و هشتمین سورۀ قرآن کریم، مدنی، دارای ۸ آیه، الانفکاف، البّریه، لم یکن، قیامت

فرهنگ فارسی عمید

بینا

بیننده، کسی که هر دو چشمش سالم باشد، کنایه از آگاه، بصیر

فرهنگ فارسی عمید

برنگ

برنج، دانه ای سفید رنگ، از خانوادۀ غلات و سرشار از نشاسته که به صورت پخته خورده می شود، گیاه یک سالۀ این دانه با برگ های باریک که در نواحی مرطوب می روید، کرنج، گرنج، ارز

فرهنگ فارسی عمید

بینی

عضو بدن انسان و حیوان که بالای دهان قرار دارد و به وسیلۀ آن تنفس و بوها را استشمام می کنند و از داخل به وسیلۀ پردۀ غضرونی دو قسمت می شود، کنایه از کبر، غرور
بینی کردن (زدن): کنایه از خودبینی کردن، کبر و غرور ورزیدن، برای مثال هرکسی کاو از حسد بینی کند / خویش را بی گوش و بی بینی، کند (مولوی - ۵۲)

عضو بدن انسان و حیوان که بالای دهان قرار دارد و به وسیلۀ آن تنفس و بوها را استشمام می کنند و از داخل به وسیلۀ پردۀ غضرونی دو قسمت می شود، کنایه از کبر، غرور
بینی کردن (زدن): کنایه از خودبینی کردن، کبر و غرور ورزیدن، برای مِثال هرکسی کاو از حسد بینی کُند / خویش را بی گوش و بی بینی، کُند (مولوی - ۵۲)

فرهنگ فارسی عمید

بینه

جایی که لباس های خود را آنجا درمی آورند، رخت کن

فرهنگ فارسی عمید

بزنگ

زنگ، کوبۀ در خانه، کلید، بزنگ، برنگ، بژنگ

فرهنگ فارسی عمید

رینگ

زمینی مربع شکل به عرض پنج یا شش متر، برای انجام مسابقه مانند مشت زنی، حلقۀ فولادی چرخ اتومبیل که لاستیک را روی آن می گذارند، حلقۀ فولادی در موتور که پیستون را روی سیلندر نگاه می دارد

فرهنگ فارسی عمید

برنگ

زنگ، کوبۀ در خانه، کلید، بزنگ، بژنگ

فرهنگ فارسی عمید

بژنگ

زنگ، کوبۀ در خانه، کلید، بزنگ، برنگ

فرهنگ فارسی عمید

بینش

بینایی، بینندگی، بصیرت، نگاه، نظر

فرهنگ فارسی عمید

بینگم

(گِ)

هایرم. (1789- 1869 میلادی) مبلغ آمریکائی. وی بجزائر هاوائی رفت (1819 میلادی). با همکارانش طرح الفبائی برای زبان هاوائیائی ریخت و انجیل را به این زبان ترجمه کرد. نوه اش هایرم بینگم (1875- 1956 میلادی) باستان شناس و از رجال ایالات متحدۀ آمریکا بود و ویرانه های بعضی از شهرهای دولت اینکا را کشف کرد. (دائره المعارف فارسی)

لغت نامه دهخدا