جدول جو
جدول جو

معنی بیمناک - جستجوی لغت در جدول جو

بیمناک
بیم دارنده، ترسنده، ترسناک، ترس آور
تصویری از بیمناک
تصویر بیمناک
فرهنگ فارسی عمید
بیمناک
ترسنده و خائف، (فرهنگ نظام)، ترسناک، (آنندراج)، جبان، (ناظم الاطباء)، هراسناک، (یادداشت مؤلف) :
موی سر جغبوت و جامه ریمناک
وز برونسو باد سرد و بیمناک،
رودکی،
یکی کار دارم ترا بیمناک
اگر تخت یابی اگر تیره خاک،
فردوسی،
- بیمناک کردن، ترسناک کردن، هراسناک کردن:
زری کآدمی را کند بیمناک
چه در صلب آتش چه در ناف خاک،
نظامی،
، خطرناک، آکنده از خطر، پرخطر: و راه بیمناک نبود، (تاریخ سیستان)،
پیر در آن بادیۀ بیمناک
داد بضاعت به امینان خاک،
نظامی،
من بیدل و راه بیمناک است
چون راهبرم توئی چه باک است،
نظامی،
رجوع به باک شود
لغت نامه دهخدا
بیمناک
ترسناک، هراسناک ترسنده بیم دارنده، ترسناک ترس آور
تصویری از بیمناک
تصویر بیمناک
فرهنگ لغت هوشیار
بیمناک
ترسنده، بیم دارنده، ترسناک
تصویری از بیمناک
تصویر بیمناک
فرهنگ فارسی معین
بیمناک
ترسو، ترسیده، متوحش، مرعوب، مستوحش، وحشتزده، هراسان
متضاد: جسور، ترسناک، ترسو، خوفناک، سهمناک، هولناک، اندیشناک، متوهم
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آرمناک
تصویر آرمناک
(پسرانه)
ارمنی، پسر هایکا، شخصی که ارمنیها نژاد خود را به او نسبت می دهند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سهمناک
تصویر سهمناک
ترس دار، ترسناک، هولناک، برای مثال این چنین اسبی تواند برد بیرون مرمرا / از چنین وادی، ز قاعی سهمناک و نیش زن (منوچهری - ۸۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی باک
تصویر بی باک
بی ترس، بی پروا، دلیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از المناک
تصویر المناک
دردناک، درددار، دردآور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زخمناک
تصویر زخمناک
زخم دار، زخمی، مجروح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ریمناک
تصویر ریمناک
چرکناک، چرکین، چرک آلود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غیمناک
تصویر غیمناک
ابرناک، دارای ابر
فرهنگ فارسی عمید
(غَ)
باغیم. دارای ابر و میغ. ابرناک. رجوع به غیم شود
لغت نامه دهخدا
ریمی و دارای ریم، مانند جراحتی که در آن ریم فراهم شده باشد، (ناظم الاطباء)، باریم، پرریم، ریمگین، طفس، خم ناک، (یادداشت مؤلف)، چرکناک، (آنندراج)، کثیف، ناپاک، چرکین، ملوث، پلید، آلوده، (ناظم الاطباء) :
موی سر جغبوت و جامه ریمناک
از برون سو باد سرد و بیمناک،
رودکی،
خدای عزوجل برتنهای ایشان جامه نگاه داشت فرسوده و دریده نشد و ریمناک نشد، (ترجمه طبری بلعمی)، منتفخ و آماسیده، زبون و پوسیده، فاسد، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
مواسات باشد و آن معاونت یاران و دوستان و مستحقین کردن است، (برهان) (از انجمن آرا) (از آنندراج)، مشفق و مهربان و دستگیر، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
قی آلود، چرکین، (یادداشت مؤلف)، زخمیان، مجروحان، (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بویناک
تصویر بویناک
دارای بوی بد، متعفن، عفن، گنده، بد بوی دارای بوی بد بدبو متعفن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سهمناک
تصویر سهمناک
خوفناک سهمناک ترس آور مهیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرمناک
تصویر شرمناک
خجلت شرمساری شرمندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشمناک
تصویر خشمناک
غضبناک خشم آلود خشمگین. غضبناک خشم آلود خشمگین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از المناک
تصویر المناک
دردناک و حزن آور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرمناک
تصویر جرمناک
گنهکار، بزهکار مجرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیمنات
تصویر تیمنات
جمع تیمن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی باک
تصویر بی باک
بی ترس و بیم، بی پروا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دژمناک
تصویر دژمناک
غمگین افسرده، خشمگین خشمناک، رنجور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیسراک
تصویر بیسراک
شتر جوان قوی، خرکره، استر قاطر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی نام
تصویر بی نام
گمنام
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه نمک ندارد، آنکه شکل یا حرکاتش توجه کسی را جلب نکند بی لطف مقابل ملیح نمکین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیمرام
تصویر بیمرام
بی مسلًک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بستناک
تصویر بستناک
منجمد افسرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیمناک
تصویر غیمناک
دارای ابر و میغ ابرناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیمناک
تصویر خیمناک
چرکین، زخمیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیمناکی
تصویر بیمناکی
ترسندگی خوف، ترسناکی هولناکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیمگاه
تصویر بیمگاه
جای بیم و ترس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی باک
تصویر بی باک
جسور
فرهنگ واژه فارسی سره