جدول جو
جدول جو

معنی بیظ - جستجوی لغت در جدول جو

بیظ
تخم مورچه
تصویری از بیظ
تصویر بیظ
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بین
تصویر بین
میان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از غیظ
تصویر غیظ
خشم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بید
تصویر بید
جمع بیداء، بیابان ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیخ
تصویر بیخ
ریشه و اصل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیو
تصویر بیو
حشره ایست که پارچه های پشمین و مانند آنرا تباه سازد. عروس بیوگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بین
تصویر بین
وسط، میان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیم
تصویر بیم
واهمه، خوف و ترس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیگ
تصویر بیگ
دیگ بزرگ، امیر
فرهنگ لغت هوشیار
بنگرید به بک عنوانی که بشاهزادگان و نجبا داده میشد، امیر قبیله ای کوچک، فرمانده سپاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیت
تصویر بیت
خانه، سرا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیب
تصویر بیب
ناودان، آبراهه های تالاب بید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیش
تصویر بیش
زیادتی و افزونی، بسیار، بس، علاوه، کثیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیز
تصویر بیز
در ترکیب بمعنی (بیزنده) آید: خاک بیز مشک بیز موبیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیر
تصویر بیر
رعد و برق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیع
تصویر بیع
خرید یا فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیض
تصویر بیض
تخم، تخم مرغ، بیضه
فرهنگ لغت هوشیار
سختی تنگی تنگی گرفتاری. یا حیص و بیص تنگی و گرفتاری گیر و دار کشاکش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیم
تصویر بیم
وحشت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بیخ
تصویر بیخ
اصل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بین
تصویر بین
پیدا و آشکار، هویدا، واضح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بید
تصویر بید
درختی بی میوه با شاخه های راست و بلند، برگ های دراز و ساده، چوب کم دوام و برگ و پوست آن تلخ مزه که در جاهای معتدل و مرطوب و بیشتر در کنار نهرها می روید
حشره ای ریز با بال های باریک که نوزاد آن پارچه های پشمی را می خورد و ضایع می کند، سوس، سوسه، پیتک، پت، بیب، بیو
بوید، باشید، برای مثال میان بسته دارید و بیدار بید / همه در پناه جهان دار بید (فردوسی - ۱/۱۴۰)
بید طبری: در علم زیست شناسی سرخ بید، طبرخون
بید مجنون: در علم زیست شناسی نوعی درخت بید که شاخه های باریک و دراز آن به طرف زمین آویزان است، بید معلق، بید نگون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیخ
تصویر بیخ
بن، ریشه، اصل
در علم زیست شناسی ریشه
پایین ترین بخش هر چیز مثلاً بیخ دیوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیض
تصویر بیض
ابیض ها، سفیدها، سفید رنگ ها، جمع واژۀ ابیض
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیش
تصویر بیش
افزون تر، بسیار تر، فراوان تر
هلاهل، گیاهی بسیار سمّی با برگ هایی شبیه برگ کاهو یا کاسنی و ریشۀ غده ای سفت که اندرون آن سیاه است، اجل گیا، اجل گیاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیر
تصویر بیر
حافظه
صاعقه، رعد و برق، طوفان
بستر، رختخواب
ازبیر: ازبر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیز
تصویر بیز
پسوند متصل به واژه به معنای بیزنده مثلاً خاک بیز، مشک بیز
غربال کردن، چیزی را در غربال یا موبیز ریختن و تکان دادن که نرمۀ آن بیرون بیاید و نخاله اش باقی بماند، سرند کردن، بیختن، بیزیدن، ویزیدن، پالاییدن، پرویختن
سیخ فلزی نوک تیز، درفش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیگ
تصویر بیگ
عنوان شاهزادگان، امیران، فرماندهان سپاه و سران قبیله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بین
تصویر بین
دیدن، پسوند متصل به واژه به معنای بیننده مثلاً باریک بین، خرده بین، خودبین، دوربین، نزدیک بین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیت
تصویر بیت
مفرد واژۀ ابیات، در علوم ادبی دو مصراع از شعر، جمع بیوت، جمع الجمع بیوتات، خانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غیظ
تصویر غیظ
بخشم آوردن، خشمناک شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیظ
تصویر قیظ
گرمای تابستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بید
تصویر بید
حشره ای است ریز با بال های باریک که پارچه های پشمین را می خورد، پت، بیو، بیب، بیتک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بید
تصویر بید
درختی است از تیره بیدها، بی میوه، سایه دار، دارای شاخه های مستقیم و بلند. چوبش کم دوام است از پوست آن ماده ای به نام سالیسین به دست می آید که تب بر است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بیخ
تصویر بیخ
اصل، اساس، ریشه گیاه
فرهنگ فارسی معین