به معنی فدا و قربان باشد، و آن بدلی است که خود را / دیگری را بدان از بلا برهانند، (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، کیریان به یای حطی به وزن میهمان، در برهان فدا و قربان، و این تصحیف است، صحیح کربان به وزن و معنی قربان است، (از فرهنگ نظام)
به معنی فدا و قربان باشد، و آن بدلی است که خود را / دیگری را بدان از بلا برهانند، (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، کیریان به یای حطی به وزن میهمان، در برهان فدا و قربان، و این تصحیف است، صحیح کربان به وزن و معنی قربان است، (از فرهنگ نظام)
ویران که نقیض آباد باشد، (از برهان)، بیرام، بیرانه، (از غیاث)، ویران، (رشیدی)، ویران، ویرانه، (انجمن آرا) : (زحل دلالت دارد بر) ... راههای بیران ... (التفهیم بیرونی)، و از جزیره های آباد و بیران هزار و سیصد و هفتاد جزیره است، (مجمل التواریخ و القصص)، بود بیران دهی بره اندر از عمارت در او نمانده اثر، سنائی، و این بوم بیران کش جهان می دانند تنگنائی بر لشکر تست، (راحهالصدور راوندی)، و رجوع به ویران شود، - بیران شدن، ویران شدن، تهکم، (تاج المصادر بیهقی)، رجوع به ویران شدن شود، - بیران کردن، ویران کردن: چون ابرهه الاشرم پیل به در مکه آورد بدان عزم که بیران کند، (مجمل التواریخ و القصص)، ابن الزبیر خانه کعبه را فراخ کرده و حجاج بهری از آن بمنجنیق بیران کرده بود، (مجمل التواریخ و القصص)، در سنۀ عشر و مأتین هجریه آن باروی را بیران کرد و خراب گردانید، (تاریخ قم ص 35) ...، آن قاعده را هدم کرده بودند و آن طریقه بیران کرده بودند، (کتاب النقض ص 487)، اولاً مصر بیران کند وتخت معد و نزار بشکند، (کتاب النقض ص 510)، و رجوع به ویران کردن شود
ویران که نقیض آباد باشد، (از برهان)، بیرام، بیرانه، (از غیاث)، ویران، (رشیدی)، ویران، ویرانه، (انجمن آرا) : (زحل دلالت دارد بر) ... راههای بیران ... (التفهیم بیرونی)، و از جزیره های آباد و بیران هزار و سیصد و هفتاد جزیره است، (مجمل التواریخ و القصص)، بود بیران دهی بره اندر از عمارت در او نمانده اثر، سنائی، و این بوم بیران کش جهان می دانند تنگنائی بر لشکر تست، (راحهالصدور راوندی)، و رجوع به ویران شود، - بیران شدن، ویران شدن، تَهکم، (تاج المصادر بیهقی)، رجوع به ویران شدن شود، - بیران کردن، ویران کردن: چون ابرهه الاشرم پیل به در مکه آورد بدان عزم که بیران کند، (مجمل التواریخ و القصص)، ابن الزبیر خانه کعبه را فراخ کرده و حجاج بهری از آن بمنجنیق بیران کرده بود، (مجمل التواریخ و القصص)، در سنۀ عشر و مأتین هجریه آن باروی را بیران کرد و خراب گردانید، (تاریخ قم ص 35) ...، آن قاعده را هدم کرده بودند و آن طریقه بیران کرده بودند، (کتاب النقض ص 487)، اولاً مصر بیران کند وتخت معد و نزار بشکند، (کتاب النقض ص 510)، و رجوع به ویران کردن شود
دهی است جزء دهستان بشاریات بخش آبیک شهرستان قزوین. در 14000گزی جنوب باختر آبیک. دارای 114 تن سکنه. آب از قنات. محصول غلات و صیفی. شغل اهالی زراعت و راه مالرواست و از طریق باقرآبادمیتوان اتومبیل برد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
دهی است جزء دهستان بشاریات بخش آبیک شهرستان قزوین. در 14000گزی جنوب باختر آبیک. دارای 114 تن سکنه. آب از قنات. محصول غلات و صیفی. شغل اهالی زراعت و راه مالرواست و از طریق باقرآبادمیتوان اتومبیل برد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
مصحف گربان، (حاشیۀ برهان چ معین)، فدا باشد یعنی بدلی که خودرا یا دیگری را بدان از بلا برهاند، (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، خونبها، فدا، و قربان، (ناظم الاطباء)، مؤلف انجمن آرا گوید: ظن غالب این است که گیریان با بای ابجد بود که قربان و قربانی معرب و مبدل آن گردید، رجوع شود به کیریان، فدا و قربان، گریان که گریه کنان باشد، (برهان قاطع)، تلفظ عامیانۀ گریان، (حاشیۀ برهان چ معین)
مصحف گربان، (حاشیۀ برهان چ معین)، فدا باشد یعنی بدلی که خودرا یا دیگری را بدان از بلا برهاند، (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، خونبها، فدا، و قربان، (ناظم الاطباء)، مؤلف انجمن آرا گوید: ظن غالب این است که گیریان با بای ابجد بود که قربان و قربانی معرب و مبدل آن گردید، رجوع شود به کیریان، فدا و قربان، گریان که گریه کنان باشد، (برهان قاطع)، تلفظ عامیانۀ گریان، (حاشیۀ برهان چ معین)
صفت بیان حالت از مصدر بریشتن و برشتن. در حال برشتگی. برشته. (آنندراج). کباب شده و پخته شده. (ناظم الاطباء). پخته بر آتش. حنیذ. شواء. شوی ّ. محاش. مشوی ّ. مشویّه: ز دردش همه ساله گریان بدند چو بر آتش تیز بریان بدند. فردوسی. همی دانم که گر فربه شود سگ نه خامم خورد شاید زو نه بریان. ناصرخسرو. زامر حق وابکوا کثیراً خوانده ای چون سر بریان چه خندان مانده ای. مولوی. بر خوان عنکبوت که بریان مگس بود شهپرّجبرئیل مگس راست آرزوی. سعدی. صاحب دعوت گفت ای یار زمانی توقف کن که پرستارانم کوفته بریان همی سازند. (گلستان). صلیقه، گوشت بریان پخته. مدمشق، گوشت بریان نیم پخته. (منتهی الارب). - ماهی بریان، ماهی برشته: وقت را از ماهی بریان چرخ روز نو را میهمان کردآفتاب. خاقانی. در حریم کعبۀ جان محرمان الیاس وار علم خضر و چشمۀ ماهی ّ بریان دیده اند. خاقانی. - مرغ بریان، مرغ برشته و تف داده. خلاف آب پز: کجا ماه آذر بد و روز دی گه آتش و مرغ بریان و می. فردوسی. بیک تیر پرتاب بر، خوان نهاد برو برّه و مرغ بریان نهاد. فردوسی. چو تاریک شد میزبان رفت نرم یکی مرغ بریان بیاورد گرم. فردوسی. مرغ بریان به چشم مردم سیر کمتر از برگ ترّه بر خوان است. سعدی.
صفت بیان حالت از مصدر بریشتن و برشتن. در حال برشتگی. برشته. (آنندراج). کباب شده و پخته شده. (ناظم الاطباء). پخته بر آتش. حَنیذ. شِواء. شَوی ّ. مُحاش. مَشوی ّ. مَشویّه: ز دردش همه ساله گریان بدند چو بر آتش تیز بریان بدند. فردوسی. همی دانم که گر فربه شود سگ نه خامم خورد شاید زو نه بریان. ناصرخسرو. زَامر حق وَابکوا کثیراً خوانده ای چون سر بریان چه خندان مانده ای. مولوی. بر خوان عنکبوت که بریان مگس بود شهپرّجبرئیل مگس راست آرزوی. سعدی. صاحب دعوت گفت ای یار زمانی توقف کن که پرستارانم کوفته بریان همی سازند. (گلستان). صلیقه، گوشت بریان پخته. مدمشق، گوشت بریان نیم پخته. (منتهی الارب). - ماهی بریان، ماهی برشته: وقت را از ماهی بریان چرخ روز نو را میهمان کردآفتاب. خاقانی. در حریم کعبۀ جان محرمان الیاس وار علم خضر و چشمۀ ماهی ّ بریان دیده اند. خاقانی. - مرغ بریان، مرغ برشته و تف داده. خلاف آب پز: کجا ماه آذر بد و روز دی گه آتش و مرغ بریان و می. فردوسی. بیک تیر پرتاب بر، خوان نهاد برو برّه و مرغ بریان نهاد. فردوسی. چو تاریک شد میزبان رفت نرم یکی مرغ بریان بیاورد گرم. فردوسی. مرغ بریان به چشم مردم سیر کمتر از برگ ترّه بر خوان است. سعدی.
آریستید. سیاستمدار فرانسوی (1862-1932 میلادی). وی خطیبی ماهر بودو یازده بار نخست وزیر و وزیر امور خارجه شد. او طرفدار سیاست آشتی با آلمان بود. (فرهنگ فارسی معین)
آریستید. سیاستمدار فرانسوی (1862-1932 میلادی). وی خطیبی ماهر بودو یازده بار نخست وزیر و وزیر امور خارجه شد. او طرفدار سیاست آشتی با آلمان بود. (فرهنگ فارسی معین)
منسوب به زبیر، طایفه ای به اصفهان از اولاد زبیر بن مسکان جد یونس بن حبیب. رجوع به انساب سمعانی و زبیر (... بن حبیب بن زبیر) و زبیر (... بن مسکان) شود، اولاد و احفاد زبیر بن عوام و مصعب بن زبیر. رجوع به تاریخ گزیده ص 846، انساب سمعانی و انساب قریش و زبیر (... بن عوام) و زبیری شود، پیروان عبداﷲ زبیر. طرفداران خاندان زبیر. رجوع به زبیری شود
منسوب به زبیر، طایفه ای به اصفهان از اولاد زبیر بن مسکان جد یونس بن حبیب. رجوع به انساب سمعانی و زبیر (... بن حبیب بن زبیر) و زبیر (... بن مسکان) شود، اولاد و احفاد زبیر بن عوام و مصعب بن زبیر. رجوع به تاریخ گزیده ص 846، انساب سمعانی و انساب قریش و زبیر (... بن عوام) و زبیری شود، پیروان عبداﷲ زبیر. طرفداران خاندان زبیر. رجوع به زبیری شود
اگر دید سر بره بریان می خورد، دلیل که او از مهتری منفعت رسد. اگر بیند مرغ بریان می خورد، دلیل که مالی از جهت زنی به مکر و حیله به دست آورد. اگر بیند ماهی بریان شده می خورد، دلیل که به سفر شود و به طلب عام یا صحبت مردی بزرگ پیوندد. اگر خداوند خواب مستور بود، ولی اگر مفسد است، دلیل بر رنج و غم و اندوه است و دشمن و ماهی بریان کرده، چون تازه بود، بهتر از شور است و ماهی بزرگ بهتر از خورد بود و دیدن بریان فروش به خواب، مردی است که به سبب وی دیگران فراخ روزی گردند. جابر مغربی بریان در خواب، خداوند سخن است و فراخی طلب روزی و گوشت پخته به تاویل بهتر از گوشت خام است. محمد بن سیرین اگر کسی بیند بریان ازگوشت گوسفند خورد، دلیل که به قدر آن مال به رنج و سختی بدست آورد. اگربیند بریان از گوشت گاو خورد، دلیل که از ترس و بیم ایمن شود. اگر بیند بره بریان همی خورد، دلیل که ا و را مالی اندک حاصل شود و بعضی از معبران گفته اند خوردن بره پخته به خواب، دلیل آمدن پسری کند.
اگر دید سر بره بریان می خورد، دلیل که او از مهتری منفعت رسد. اگر بیند مرغ بریان می خورد، دلیل که مالی از جهت زنی به مکر و حیله به دست آورد. اگر بیند ماهی بریان شده می خورد، دلیل که به سفر شود و به طلب عام یا صحبت مردی بزرگ پیوندد. اگر خداوند خواب مستور بود، ولی اگر مفسد است، دلیل بر رنج و غم و اندوه است و دشمن و ماهی بریان کرده، چون تازه بود، بهتر از شور است و ماهی بزرگ بهتر از خورد بود و دیدن بریان فروش به خواب، مردی است که به سبب وی دیگران فراخ روزی گردند. جابر مغربی بریان در خواب، خداوند سخن است و فراخی طلب روزی و گوشت پخته به تاویل بهتر از گوشت خام است. محمد بن سیرین اگر کسی بیند بریان ازگوشت گوسفند خورد، دلیل که به قدر آن مال به رنج و سختی بدست آورد. اگربیند بریان از گوشت گاو خورد، دلیل که از ترس و بیم ایمن شود. اگر بیند بره بریان همی خورد، دلیل که ا و را مالی اندک حاصل شود و بعضی از معبران گفته اند خوردن بره پخته به خواب، دلیل آمدن پسری کند.