معنی بیروی - جستجوی لغت در جدول جو

بیروی

لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بیرور — تصویر بیرور

(پسرانه)

متفکر (نگارش کردی: بیرهوهر)

فرهنگ نامهای ایرانی

تصویری از بیرون — تصویر بیرون

(دخترانه)

پرنده ای که محل زندگی ندارد (نگارش کردی: برون)

فرهنگ نامهای ایرانی

تصویری از بیضوی — تصویر بیضوی

شبیه بیضی

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از بیرونی — تصویر بیرونی

مربوط به بیرون مثلاً واکنش های بیرونی، خارجی، ظاهری، مقابل اندرونی، قسمتی در خانه که به اندرونی وصل می شد و مخصوص پذیرایی مهمانان مرد بود

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از پیروی — تصویر پیروی

از پی کسی رفتن، دنبال کسی روان شدن، متابعت، برای مثال حذر از پیروی نفس که در راه خدای / مردم افکن تر از این غول بیابانی نیست (سعدی۲ - ۶۳۶)

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از بیرون — تصویر بیرون

خارج، ظاهر چیزی، روی چیزی
بیرون آمدن: خارج شدن، به در آمدن، ظاهر شدن
بیرون آوردن: به در آوردن، چیزی را از جایی درآوردن، آشکار کردن
بیرون رفتن: خارج شدن
بیرون کردن: خارج کردن، به در کردن

فرهنگ فارسی عمید

مرغانه ای پناغیک منسوب به بیضه. الف - تخم مرغی بشکل تخم مرغ. ب - یکی از اشکال هندسی بیضی، منسوب به بیضا

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از پیروی — تصویر پیروی

تاسی، تبعیت، اقتداء، متابعت، پس روی، اسوه

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از نیروی — تصویر نیروی

(دانای یونان... پس یاد کرد نیروی و کار کرد و کار پذیری)

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از بیرزی — تصویر بیرزی

بیرزد بارزد

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از بیرون — تصویر بیرون

خارج، برون، ظاهر چیزی

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از بیرهی — تصویر بیرهی

ضلالت، گمراهی

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از بیرونی — تصویر بیرونی

مقابل اندرونی

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از بکروی — تصویر بکروی

توسرخ

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از بیرگی — تصویر بیرگی

بیغیرتی بی عرقی بی تعصبی

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از بیروز — تصویر بیروز

معرب پیروز

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از بیضوی — تصویر بیضوی

((بِ یا بَ ضَ))

به شکل تخم مرغ، یکی از اشکال هندسی

فرهنگ فارسی معین

تصویری از بیرونی — تصویر بیرونی

خارجی، بخشی از عمارت که مخصوص پذیرایی مهمانان بوده است، بیگانه

فرهنگ فارسی معین

تصویری از بیرون — تصویر بیرون

خارج، ظاهر چیزی، محلی که برای وقت گذرانی به آن جا می روند

فرهنگ فارسی معین

تصویری از پیروی — تصویر پیروی

((پَ یا پِ رَ))

پس روی، متابعت

فرهنگ فارسی معین

تصویری از بیرونی — تصویر بیرونی

آفاقی

فرهنگ واژه فارسی سره

تصویری از پیروی — تصویر پیروی

تقلید، اطاعت، تبعیت

فرهنگ واژه فارسی سره

تصویری از بیضوی — تصویر بیضوی

Oblong

دیکشنری فارسی به انگلیسی

تصویری از بیرونی — تصویر بیرونی

Outside, Outward

دیکشنری فارسی به انگلیسی

تصویری از بیرونی — تصویر بیرونی

зовнішній

دیکشنری فارسی به اوکراینی

تصویری از بیضوی — تصویر بیضوی

长方形的

دیکشنری فارسی به چینی

تصویری از بیرونی — تصویر بیرونی

zewnętrzny

دیکشنری فارسی به لهستانی

تصویری از بیضوی — تصویر بیضوی

owalny

دیکشنری فارسی به لهستانی

تصویری از بیضوی — تصویر بیضوی

овальный

دیکشنری فارسی به روسی

تصویری از بیضوی — تصویر بیضوی

овальний

دیکشنری فارسی به اوکراینی

تصویری از بیرونی — تصویر بیرونی

außen, äußerlich

دیکشنری فارسی به آلمانی

تصویری از بیضوی — تصویر بیضوی

rechteckig

دیکشنری فارسی به آلمانی

تصویری از بیرونی — تصویر بیرونی

внешний , наружный

دیکشنری فارسی به روسی

تصویری از بیرونی — تصویر بیرونی

外部的

دیکشنری فارسی به چینی