جدول جو
جدول جو

معنی بیرونی - جستجوی لغت در جدول جو

بیرونی
مقابل اندرونی
تصویری از بیرونی
تصویر بیرونی
فرهنگ لغت هوشیار
بیرونی
آفاقی
تصویری از بیرونی
تصویر بیرونی
فرهنگ واژه فارسی سره
بیرونی
مربوط به بیرون مثلاً واکنش های بیرونی، خارجی، ظاهری، مقابل اندرونی، قسمتی در خانه که به اندرونی وصل می شد و مخصوص پذیرایی مهمانان مرد بود
تصویری از بیرونی
تصویر بیرونی
فرهنگ فارسی عمید
بیرونی
خارجی، بخشی از عمارت که مخصوص پذیرایی مهمانان بوده است، بیگانه
تصویری از بیرونی
تصویر بیرونی
فرهنگ فارسی معین
بیرونی
Outside, Outward
تصویری از بیرونی
تصویر بیرونی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
بیرونی
внешний , наружный
دیکشنری فارسی به روسی
بیرونی
außen, äußerlich
دیکشنری فارسی به آلمانی
بیرونی
зовнішній
دیکشنری فارسی به اوکراینی
بیرونی
zewnętrzny
دیکشنری فارسی به لهستانی
بیرونی
外部的
دیکشنری فارسی به چینی
بیرونی
externo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
بیرونی
esterno
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
بیرونی
exterior
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
بیرونی
extérieur
دیکشنری فارسی به فرانسوی
بیرونی
extern
دیکشنری فارسی به هلندی
بیرونی
ภายนอก
دیکشنری فارسی به تایلندی
بیرونی
luar
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
بیرونی
خارجيٌّ
دیکشنری فارسی به عربی
بیرونی
बाहरी
دیکشنری فارسی به هندی
بیرونی
חיצוני
دیکشنری فارسی به عبری
بیرونی
外部の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
بیرونی
외부의
دیکشنری فارسی به کره ای
بیرونی
dış
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
بیرونی
wa nje
دیکشنری فارسی به سواحیلی
بیرونی
বাইরের
دیکشنری فارسی به بنگالی
بیرونی
بیرونی
دیکشنری فارسی به اردو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بیچونی
تصویر بیچونی
بی مانندی بی همتایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیرون
تصویر بیرون
(دخترانه)
پرنده ای که محل زندگی ندارد (نگارش کردی: برون)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از برونی
تصویر برونی
بیرونی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیرون
تصویر بیرون
خارج، برون، ظاهر چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برونی
تصویر برونی
مربوط به برون، بیرونی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیرون
تصویر بیرون
خارج، ظاهر چیزی، روی چیزی
بیرون آمدن: خارج شدن، به در آمدن، ظاهر شدن
بیرون آوردن: به در آوردن، چیزی را از جایی درآوردن، آشکار کردن
بیرون رفتن: خارج شدن
بیرون کردن: خارج کردن، به در کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیرون
تصویر بیرون
خارج، ظاهر چیزی، محلی که برای وقت گذرانی به آن جا می روند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بیرونی سازی
تصویر بیرونی سازی
Externalization
دیکشنری فارسی به انگلیسی
экстернализация
دیکشنری فارسی به روسی