- بیرن
- خارج مقابل درون اندرون داخل، ظاهر چیزی روی چیزی مقابل درون باطن
معنی بیرن - جستجوی لغت در جدول جو
- بیرن
- بیرون، خارج، ظاهر چیزی، روی چیزی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
چیزی که رنگ ندارد
گفتار
متعالی
برتر، بالاتر
جمع بین، میانه ها، کران ها
فصاحت و زبان آوری، سخن و گفتار، شرح و تعبیر
فرش گستردنی
گمراه ضال
خارج، برون، ظاهر چیزی
بی آزرم بیشرم پر رو بی چشم و رو، کیسه کیسه پول
پارچه نخی نازک
کسی که غیرت و تعصب نداشته باشد بیغیرت بی عرق
پرچم، پارچه های که بر سر چوب کشند و علامت یک کشور باشد
ویران
خارج، ظاهر چیزی، روی چیزی
بیرون آمدن: خارج شدن، به در آمدن، ظاهر شدن
بیرون آوردن: به در آوردن، چیزی را از جایی درآوردن، آشکار کردن
بیرون رفتن: خارج شدن
بیرون کردن: خارج کردن، به در کردن
بیرون آمدن: خارج شدن، به در آمدن، ظاهر شدن
بیرون آوردن: به در آوردن، چیزی را از جایی درآوردن، آشکار کردن
بیرون رفتن: خارج شدن
بیرون کردن: خارج کردن، به در کردن
دیلم، میلۀ آهنی ضخیم برای سوراخ کردن یا حرکت دادن چیزهای سنگین، بارم
نوعی پارچۀ نخی نازک،برای مثال به تیر با سپر کرگ و مغفر پولاد / همان کند که به سوزن کنند با بیرم (فرخی - ۲۳۱)
نوعی پارچۀ نخی نازک،
خارپشت بزرگ تیرانداز که خارهای بلند ابلق دارد و آن ها را مانند تیر می اندازد، جوجه تیغی
تشی، سیخول، زکاسه، سکاسه، رکاشه، اسگر، اسغر، سنگر، سگر، پهمزک، پیهن، روباه ترکی، کاسجوک، جبروز، قنفذ
تشی، سیخول، زکاسه، سکاسه، رکاشه، اسگر، اسغر، سنگر، سگر، پهمزک، پیهن، روباه ترکی، کاسجوک، جبروز، قنفذ
سخن گفتن، فصاحت، زبان آوری، سخن، شرح، تعبیر، در علوم ادبی علمی که دربارۀ بیان معنای واحد به شیوه های مختلف و بر پایۀ تصویرسازی مانند استفاده از تشبیه، استعاره و کنایه بحث می کند
تکۀ بریده شده از خربزه، هندوانه یا میوۀ دیگر، قاچ، برای مثال چون برید و داد او را یک برین / همچو شکّر خوردش و چون انگبین (مولوی - ۲۴۸)
قرارگرفته در جای بالاتر و برتر، بالایی مثلاً بهشت برین، خلد برین، چرخ برین
((بَ))
فرهنگ فارسی معین
پیدا شدن، آشکار شدن، شرح، توضیح، زبان آوری، فصاحت، علمی است که آوردن یک معنی به طرق گوناگون را می آموزد
خارج، ظاهر چیزی، محلی که برای وقت گذرانی به آن جا می روند