جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با برین

برین

برین
تکۀ بریده شده از خربزه، هندوانه یا میوۀ دیگر، قاچ، برای مِثال چون برید و داد او را یک بُرین / همچو شکّر خوردش و چون انگبین (مولوی - ۲۴۸)
برین
فرهنگ فارسی عمید

برین

برین
قرارگرفته در جای بالاتر و برتر، بالایی مثلاً بهشت برین، خلد برین، چرخ برین
برین
فرهنگ فارسی عمید

برین

برین
هر سوراخ را گویند عموماً، و سوراخ تنور را خصوصاً. (برهان) (آنندراج). سوراخ زیر تنور و کوره و دمگاه و غیره. (یادداشت دهخدا). برینه.
لغت نامه دهخدا

برین

برین
جَمعِ واژۀ بُره. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به بره شود
لغت نامه دهخدا

برین

برین
بریدن پارچه و جامه و امثال آن. برینش. قطع. (فرهنگ فارسی معین) ، بکنایه، به بهائی سخت ارزان از غافلی چیزی را خریدن. بقیمت سخت نازل خریدن. (از یادداشت بخط دهخدا) :
چه بزان کآن شهوت آنرا بز گرفت
بز گرفتن گیج را نبود شگفت.
مولوی
لغت نامه دهخدا