جدول جو
جدول جو

معنی بیراقدار - جستجوی لغت در جدول جو

بیراقدار
(اَ لَ)
بیرقدار. علمدار. (ناظم الاطباء). و رجوع به بیرقدار شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

کسی که بیرق در دست می گیرد و پیشاپیش دسته ای از سربازان یا جمعی از مردم حرکت می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیماردار
تصویر بیماردار
کسی که در خانه بیمار دارد یا از بیمار پرستاری می کند
فرهنگ فارسی عمید
(اَ لا)
دارندۀ بیرق. دارندۀ اختر و درفش. علمدار. حامل لواء. حامل بیرق
لغت نامه دهخدا
(نَنْ دَ / دِ)
بشماقچی. نگهبان کفش. کفشدار. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به بشماق. بشمق، بشماقچی شود
لغت نامه دهخدا
(مِ)
مرکّب از: بی + مقدار، بی وقار و سبکسر. (آنندراج)، بی قدر و بی رتبه. بدون شرف و اعتبار. بدون قدرت. بی مایه و فقیر. (ناظم الاطباء) :
نیاید آن نفع از ماه کآید از خورشید
اگرچه منفعت ماه نیز بی مقدار.
بوحنیفۀ اسکافی.
اگر خوارست و بی مقدار یمگان
مرا اینجا بسی عز است و مقدار.
ناصرخسرو.
و آن لبان کز وی برشگ آید عقیق آبدار
چون سفال بیهده بی آب و بی مقدار شد.
سوزنی.
و رجوع به مقدار شود
لغت نامه دهخدا
(اَ حَظظ)
مریض دار، که او را بیمار و رنجور باشد، آنکه متعهد خدمت بیمار باشد، (آنندراج)، پرستار و مواظب شخص بیمار، (ناظم الاطباء)، پرستار، پرستان، بیماروان، بیماربان، (یادداشت مؤلف) :
هرکجا باشددلی می چیند از چشم تو درد
هرکجا نازی بود بیماردار چشم تست،
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
دهی از دهستان سورسور بخش کامیاران شهرستان سنندج. واقع در 34هزارگزی شمال خاور کامیاران و 9هزارگزی شوسۀ کرمانشاه - سنندج. کوهستانی، سردسیر. دارای 371 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و لبنیات و توتون. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(اَ قَ)
دارندۀ تریاق:
هم در او افعی گوزن آسا شده تریاقدار
هم گوزنانش چو افعی مهردار اندر قفا.
خاقانی.
و رجوع به تریاق الحیه شود
لغت نامه دهخدا
(اَجَل ل)
ظاهراً محرف بیرقدار باشد. رجوع به بیرق شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بیرقدار
تصویر بیرقدار
کسی که بیرق در دست گیرد و پیشاپیش گروهی یا لشکری حرکت کند علمدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشماقدار
تصویر بشماقدار
کفشدار نگهبان کفش کفشدار بشماقچی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیماردار
تصویر بیماردار
کسی که در خانه از بیمار پرستای کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیرقداری
تصویر بیرقداری
عمل بیرقدار علمداری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیرقدار
تصویر بیرقدار
((بِ رَ))
علمدار، پرچمدار
فرهنگ فارسی معین
بی ارزش، پست، خوار، فرومایه
متضاد: ارزشمند
فرهنگ واژه مترادف متضاد