جدول جو
جدول جو

معنی بیدسرخ - جستجوی لغت در جدول جو

بیدسرخ
(سُ)
نام محلی کنار راه همدان و کرمانشاه میان سنگ سفیدو درویشان در 496000 گزی تهران. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بنوسرخ
تصویر بنوسرخ
عدس، گیاهی بوته ای از خانوادۀ باقلا با گل های سفید رنگ و برگ های باریک که دانۀ گرد و محدب این گیاه که مصرف خوراکی دارد، دانچه، انژه، مژو، نسک، نرسک، نرسنگ، مرجو، مرجمک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیدبرگ
تصویر بیدبرگ
برگ درخت بید، نوعی پیکان شبیه برگ بید، برای مثال نشانده یکی بیدبرگی به تیر / که از سهم او تیر چرخ است پیر (فردوسی - لغت نامه - بیدبرگ)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باد سرخ
تصویر باد سرخ
نوعی بیماری پوستی که به وسیلۀ میکروب استرپتوکک تولید می شود و از عوارض آن سرخی و تورم پوست بدن به ویژه گونه ها است، سرخ باد، بادرو، باد دژنام، بادشنام، بادژ، بادر برای مثال آن ها که گرفتار به بادژنام اند / گر رگ نزنند درخور دشنام اند ی مطبوخ هلیله بعد از آن گر نخورند / در طور طریق پخته کاری خام اند (یوسفی طبیب - مجمع الفرس - بادژنام)،
باد سوزان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیدستر
تصویر بیدستر
سگ آبی، حیوانی پستاندار از راستۀ جوندگان با سر گرد، گوشهای کوچک، پاهای پرده دار، دم پهن پوست لطیف و موهای خرمایی که در آب به خوبی شنا می کند و در کنار رودخانه ها به طور دسته جمعی خانه های محکم دو طبقه برای خود می سازند، در زیر شکمش غده ای معروف به جند بیدستر یا خایۀ سگ آبی قرار دارد که در طب قدیم به کار می رفت، قندس، بادستر، سمور آبی، ویدستر، سقلاب، هزد، بیدست، سگ لاب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بادسری
تصویر بادسری
عجب، تکبر، خودخواهی، برای مثال آنکه در او بادسری راه کرد / هم به پریدن سرش آگاه کرد (امیرخسرو۱ - ۱۱۶)، گردنکشی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیداری
تصویر بیداری
بیدار بودن، کنایه از هوشیار بودن
فرهنگ فارسی عمید
(دِ سُ)
مرضی است معروف. (غیاث). مرضی است معروف، سلیم گوید:
باد سرخ آورد روی خاک از گلگون او
بس که کرد اعراض از رشک سپهر چنبری.
(ازآنندراج).
حمره. حمرۀ مبارکه. باد مبارک. باددژنام. بادژنام. بادژ. بادژفام. بادژوام. بادشفام. بادشکام. بادشوام. رجوع به لغات یادشده در جای خود شود. سرخ باد. (سروری: بادژنام) (برهان: بادژکام)
لغت نامه دهخدا
(دِ سُ)
سرخ بید. نوعی از بید. که در کرمانشاه آنرا بید مرجان نامند. عفار. (یادداشت مؤلف) :
جهانی برامش نهادند روی
بر آواز میخواره شهری و کوی
چنان شد که از بید سرخ افسری
ز دیدار او خواستندی کری
یکی شاخ نرگس بها یکدرم
خریدی کسی زو نگشتی دژم.
فردوسی.
ببازوی پر خون درون بید سرخ
بزر رشته زین غم هزاران هزار.
ناصرخسرو.
و رجوع به بید و سرخ بید شود
لغت نامه دهخدا
پستانداری از راسته جوندگا که نسبه بزرگ است و بوزن 2 کیلوگرم میرسد. موهای بدنش زیباست و بهمین مناسب شکار میشود. پاهای خلفیاش پرده دار است و برای شنای حیوان مورد استفاده قرار میگیرد. بادستر بتر و بر بی دست و پا (ی) آنکه دست و پا ندارد، بیعرضه بی کفایت، بی قوت بیزور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیداری
تصویر بیداری
عمل بیدار بودن یقظه مقابل خواب، هوشیاری آگاهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بادسرد
تصویر بادسرد
((دِ سَ))
آه، آسیب، گزند
فرهنگ فارسی معین
((دَ تَ))
پستانداری از راسته جوندگان که نسبتاً بزرگ است با وزن بیست کیلوگرم و قد هفتادوپنج سانتیمتر، موهای بدنش زیباست و به همین مناسبت شکار می شود. سگ آبی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بیداری
تصویر بیداری
Awakening, Wakefulness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بیداری
تصویر بیداری
éveil, veille
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بیداری
تصویر بیداری
kebangkitan, kesadaran
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بیداری
تصویر بیداری
بیداری , بیداری
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از بیداری
تصویر بیداری
জাগরণ , জাগ্রত অবস্থা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از بیداری
تصویر بیداری
ufufuo, macho
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از بیداری
تصویر بیداری
uyanma, uyanıklık
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از بیداری
تصویر بیداری
깨어남 , 깨어 있음
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بیداری
تصویر بیداری
覚醒
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بیداری
تصویر بیداری
התעוררות , עֵרוּת
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از بیداری
تصویر بیداری
जागरण , जागरूकता
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بیداری
تصویر بیداری
przebudzenie, czuwanie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بیداری
تصویر بیداری
การตื่น , ความตื่นตัว
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بیداری
تصویر بیداری
ontwaken, waakzaamheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بیداری
تصویر بیداری
despertar, vigilia
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بیداری
تصویر بیداری
risveglio, veglia
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بیداری
تصویر بیداری
despertar, vigília
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بیداری
تصویر بیداری
醒来 , 清醒
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بیداری
تصویر بیداری
пробудження , неспання
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بیداری
تصویر بیداری
Erwachen, Wachsamkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بیداری
تصویر بیداری
пробуждение , бодрствование
دیکشنری فارسی به روسی
بیداری
دیکشنری اردو به فارسی