مرکّب از: بی + خورد = خوردن، - بیخورد شدن، از خورش و طعام بازماندن از میان رفتن اشتها. - بیخورد و بیخواب شدن، مضطرب و پریشان و آشفته شدن از غمی یا مصیبتی یا خطری: چو بشنید این شاه پرتاب شد از اندوه بیخورد و بیخواب شد. فردوسی
مُرَکَّب اَز: بی + خورد = خوردن، - بیخورد شدن، از خورش و طعام بازماندن از میان رفتن اشتها. - بیخورد و بیخواب شدن، مضطرب و پریشان و آشفته شدن از غمی یا مصیبتی یا خطری: چو بشنید این شاه پرتاب شد از اندوه بیخورد و بیخواب شد. فردوسی
بیرجند. شهری واقع در شرق خراسان که معرب آن بیرجند است: قطعۀ دیگر از آن بنده برد در نشابور آن پلید بدسیر خواند بر ترشیزیان و یکمنی زعفران بیرگندی کرد جر. پوربهای جامی (از انجمن آرا). رجوع به بیرجند شود
بیرجند. شهری واقع در شرق خراسان که معرب آن بیرجند است: قطعۀ دیگر از آن بنده برد در نشابور آن پلید بدسیر خواند بر ترشیزیان و یکمنی زعفران بیرگندی کرد جر. پوربهای جامی (از انجمن آرا). رجوع به بیرجند شود
مرکّب از: بی + گرو، بدون وثیقه: بی گرو و گواهی هزار تومان از من بقرض گرفته و حالا دو سال است او سواره است و من پیاده. (یادداشت مؤلف)، رجوع به گرو شود
مُرَکَّب اَز: بی + گرو، بدون وثیقه: بی گرو و گواهی هزار تومان از من بقرض گرفته و حالا دو سال است او سواره است و من پیاده. (یادداشت مؤلف)، رجوع به گرو شود
گرداگرد و پیرامن: برگرد ماه، پیرامن ماه. (از آنندراج) : سؤال کردم و گفتم جمال روی ترا چه شد که مورچه بر گرد ماه جوشیده ست. سعدی (ازآنندراج). و رجوع به گرد شود
گرداگرد و پیرامن: برگرد ماه، پیرامن ماه. (از آنندراج) : سؤال کردم و گفتم جمال روی ترا چه شد که مورچه بر گرد ماه جوشیده ست. سعدی (ازآنندراج). و رجوع به گِرد شود
مراجعت. (ناظم الاطباء). عود: او گر ز کرده بازنگردد مگرد گوی اندی که بازگرد بعدل شهنشه است. سیدحسن غزنوی. آن کس که به نفس خود نبردی دارد با خویش همیشه سوز و دردی دارد گر خاک شود عدوی و بر باد رود غافل نشوی که بازگردی دارد. استاد علی اکبر معمارباشی اصفهان (از آنندراج). ، مرد تجربه کار. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). مرد مجرب. کامل در تجربه. مردآزموده و پخته: فاضلی جزل و بازلی فحل. (ترجمه تاریخ یمینی ص 430)
مراجعت. (ناظم الاطباء). عود: او گر ز کرده بازنگردد مگرد گوی اندی که بازگرد بعدل شهنشه است. سیدحسن غزنوی. آن کس که به نفس خود نبردی دارد با خویش همیشه سوز و دردی دارد گر خاک شود عدوی و بر باد رود غافل نشوی که بازگردی دارد. استاد علی اکبر معمارباشی اصفهان (از آنندراج). ، مرد تجربه کار. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). مرد مجرب. کامل در تجربه. مردآزموده و پخته: فاضلی جزل و بازلی فحل. (ترجمه تاریخ یمینی ص 430)
دهی از دهستان اشترجان فلاورجان اصفهان در 7 هزارگزی جنوب باختر فلاورجان. سکنۀ آن 385 تن، آب از زاینده رود. محصول آن غلات و پنبه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
دهی از دهستان اشترجان فلاورجان اصفهان در 7 هزارگزی جنوب باختر فلاورجان. سکنۀ آن 385 تن، آب از زاینده رود. محصول آن غلات و پنبه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)