جمع واژۀ خیشوم و آن پرده های بینی و بن بینی است. (ناظم الاطباء) ، غضروفها که میان بینی و دماغ و رگهای درون بینی می باشد. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). غضاریفی در اقصای بینی: و از بساتین انس صدور و حظایر قدس قلوب نسیم عرف آن بخیاشیم میرسد. (تاریخ بیهق ص 9). - خیاشیم الجبال، دماغه های کوه. (منتهی الارب) (ازتاج العروس) (از لسان العرب)
جَمعِ واژۀ خَیشوم و آن پرده های بینی و بن بینی است. (ناظم الاطباء) ، غضروفها که میان بینی و دماغ و رگهای درون بینی می باشد. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). غضاریفی در اقصای بینی: و از بساتین انس صدور و حظایر قدس قلوب نسیم عرف آن بخیاشیم میرسد. (تاریخ بیهق ص 9). - خیاشیم الجبال، دماغه های کوه. (منتهی الارب) (ازتاج العروس) (از لسان العرب)
از فرق غلاه پیروان بیان بن سمعان تمیمی نهدی که ادعای نبوت کرده و معتقد به تناسخ و رجعت بود، و او در ابتدا خود را جانشین ابوهاشم عبدالله بن محمد بن الحنفیه میدانست بعد راه غلو رفته و امیرالمؤمنین علی را خدا شمرده است. بیان از معاصرین امام محمد باقر (ع) بوده، و در سال 119 هجری قمری به قتل رسید. (از خاندان نوبختی ص 252)
از فرق غلاه پیروان بیان بن سمعان تمیمی نهدی که ادعای نبوت کرده و معتقد به تناسخ و رجعت بود، و او در ابتدا خود را جانشین ابوهاشم عبدالله بن محمد بن الحنفیه میدانست بعد راه غلو رفته و امیرالمؤمنین علی را خدا شمرده است. بیان از معاصرین امام محمد باقر (ع) بوده، و در سال 119 هجری قمری به قتل رسید. (از خاندان نوبختی ص 252)
ابراهیم خلیل الله : بزرگی که با آسمان همبر است ز نسل براهیم پیغمبر است. فردوسی. نبیرۀ سماعیل پیغمبر است که پور براهیم نیک اختر است. فردوسی. یافت احمد بچهل سال مکانی که نیافت به نود سال براهیم ازآن عشر عثیر. ناصرخسرو. اندیشه کن از حال براهیم وز قربان وان عزم براهیم که برّد ز پسر سر. ناصرخسرو. تمثال تو چون دست براهیم پیمبر مر بتکده ها را در و دیوار شکسته. سوزنی. بت شکن همچو براهیم شو ار میخواهی که ترا آتش سوزنده گلستان گردد. خاقانی. بمعماری کعبه چون دست برد زمانه براهیم پنداشتش. خاقانی. مهد براهیم چه رای اوفتاد نیمه ره آمد دو سه جای اوفتاد. نظامی. زلف براهیم و رخ آتشگرش چشم سماعیل و مژه خنجرش. نظامی. بصحف براهیم ایزد شناس کزان دین کنم پیش یزدان سپاس. نظامی. رجوع به ابراهیم خلیل الله شود.
ابراهیم خلیل الله : بزرگی که با آسمان همبر است ز نسل براهیم پیغمبر است. فردوسی. نبیرۀ سماعیل پیغمبر است که پور براهیم نیک اختر است. فردوسی. یافت احمد بچهل سال مکانی که نیافت به نود سال براهیم ازآن عشر عثیر. ناصرخسرو. اندیشه کن از حال براهیم وز قربان وان عزم براهیم که برّد ز پسر سر. ناصرخسرو. تمثال تو چون دست براهیم پیمبر مر بتکده ها را در و دیوار شکسته. سوزنی. بت شکن همچو براهیم شو ار میخواهی که ترا آتش سوزنده گلستان گردد. خاقانی. بمعماری کعبه چون دست برد زمانه براهیم پنداشتش. خاقانی. مهد براهیم چه رای اوفتاد نیمه ره آمد دو سه جای اوفتاد. نظامی. زلف براهیم و رخ آتشگرش چشم سماعیل و مژه خنجرش. نظامی. بصحف براهیم ایزد شناس کزان دین کنم پیش یزدان سپاس. نظامی. رجوع به ابراهیم خلیل الله شود.
مرکّب از: بی + سیم = نقرۀ مسکوک، بی پول، (یادداشت مؤلف) : عاشقان بی سیم را شب خوش که هرکه را این نسیم باید دست و دامن پرسیم شاید، (از مقامات حریری)
مُرَکَّب اَز: بی + سیم = نقرۀ مسکوک، بی پول، (یادداشت مؤلف) : عاشقان بی سیم را شب خوش که هرکه را این نسیم باید دست و دامن پرسیم شاید، (از مقامات حریری)
نام یکی از دهستانهای هفتگانه بخش سردشت شهرستان مهاباد است. از 39 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و قرای مهم آن عبارتند از: بیوران پائین، قلعه رشه، درمان آباد بالا، ماراغان، میر شیخ حیدر، بشاسب، دیوالان، بزیلا (مرکز دهستان). سکنۀ آن در حدود 6110 تن. آب آن از چشمه سار و آب برف و باران. محصول آن غلات، توتون، میوۀ جنگلی و لبنیات است. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 4)
نام یکی از دهستانهای هفتگانه بخش سردشت شهرستان مهاباد است. از 39 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و قرای مهم آن عبارتند از: بیوران پائین، قلعه رشه، درمان آباد بالا، ماراغان، میر شیخ حیدر، بشاسب، دیوالان، بزیلا (مرکز دهستان). سکنۀ آن در حدود 6110 تن. آب آن از چشمه سار و آب برف و باران. محصول آن غلات، توتون، میوۀ جنگلی و لبنیات است. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 4)