جدول جو
جدول جو

معنی بکم - جستجوی لغت در جدول جو

بکم
درختی بلند با برگ هایی مانند برگ بادام، گل های ریز، میوۀ گرد و چوب سرخ رنگ که از آن در رنگرزی استفاده می شود، بقم، برای مثال هرکه در دنیا شود قانع به کم / سرخ رو باشد به عقبی چون بکم (رشیدی - بکم)
تصویری از بکم
تصویر بکم
فرهنگ فارسی عمید
بکم
گنگی، درست حرف نزدن به سبب گرفتگی زبان
تصویری از بکم
تصویر بکم
فرهنگ فارسی عمید
بکم
زبان بسته، لال، گنگ، ابکم
تصویری از بکم
تصویر بکم
فرهنگ فارسی عمید
بکم
(بَ کَ)
بگم. بقم. چوبی سرخ که رنگرزان بدان چیزها رنگ کنند و بقم معرب آنست. (برهان). بقم و چوبی سرخ که در رنگرزی بکار برند. (ناظم الاطباء). چوب سرخ که پشم و ابریشم بدان رنگ کنند، بقم معرب آن. (رشیدی) (از جهانگیری). بقم. (سروری) (از انجمن آرا). و رجوع به بگم و بقم شود:
هرکه در دنیا شود قانع به کم
سرخ رو باشد بعقبی چون بکم.
فرزدق (از رشیدی) (از انجمن آرا) (از جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
بکم
(اِ تَ)
گنگ گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). لال شدن
لغت نامه دهخدا
بکم
(بُ)
جمع واژۀ ابکم. (از منتهی الارب) (ترجمان علامۀ جرجانی ص 21) (ناظم الاطباء). گنگ. (غیاث). بکمان. رجوع به بکمان شود.
- صم و بکم، کران و لالان (گنگان) :
صم بکم عمی فهم لایرجعون. (قرآن 18/2) ، آنان کر و کورند و از ضلالت خود باز نمیگردند... صم بکم عمی فهم لایعقلون. (قرآن 171/2) ، آنها کر و گنگ و کورند (کفار) چه عقل خود را بکار نمی برند.
من ندانم خیر الا خیر او
صم و بکم و عمی من از غیر او.
مولوی.
زبان بریده بکنجی نشسته صم بکم
به ازکسی که نباشد زبانش اندر حکم.
(گلستان).
به تهدید اگر برکشد تیغ حکم
بمانند کرّوبیان صم و بکم.
(بوستان).
و رجوع به صم شود، طبیعت، میش و بز با هم آمیخته. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
بکم
(کُ)
گنگی یا عجز بیان و بلاهت. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از غیاث). بکامه. (منتهی الارب). ورجوع به بکامه شود، گوسپندان آمیخته با گوسپندان دیگر. (منتهی الارب) (آنندراج) ، یقال ظلت الغنم بکیله واحده و عبیثه واحده، اذا لقیت الغنم غنماً اخری فاختلط بعضها ببعض و هو مثل یضرب فی اختلاط القوم و تساویهم فی الفساد ظاهراً و باطناً. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، آرد یا رب باروغن و خرما سرشته یا پست با خرما و شیر یا آردی که به پست مخلوط کرده با آب و روغن یا زیت تر کرده باشند. (آنندراج). خرما و پست بشیر کرده. (مهذب الاسماء). بکاله. (منتهی الارب). و رجوع به بکاله شود
لغت نامه دهخدا
بکم
گنگ گردیدن، لال شدن
تصویری از بکم
تصویر بکم
فرهنگ لغت هوشیار
بکم
((بَ کَ))
بقم، درختی بلند و تناور با گل های ریز و برگ هایی مانند برگ بادام، دارای میوه ای گرد و سرخ رنگ. از این درخت ماده رنگینی به نام هماتین یا هماتوکسیلین می گیرند که برای ساختن رنگ های بنفش، آبی، سرخ، خاکستری و سیاه استفاده می شود
تصویری از بکم
تصویر بکم
فرهنگ فارسی معین
بکم
((بُ))
جمع ابکم، گنگان، لالان
صم و بکم: کران و گنگان
تصویری از بکم
تصویر بکم
فرهنگ فارسی معین
بکم
((بَ))
گنگ شدن، گنگی
تصویری از بکم
تصویر بکم
فرهنگ فارسی معین
بکم
الکن، گنگ، گنگی، الکن شدن، گنگ شدن
متضاد: گویا
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ابکم
تصویر ابکم
زبان بسته، لال، گنگ، بکم
فرهنگ فارسی عمید
(اَ کَ)
گنگ. گنگ لاج. مؤنث: بکماء. ج، بکم:
زیرا که جهان ز آزمایش
بس نادره ناطقی است ابکم.
ناصرخسرو.
کرد عقلم نصیحتی محکم
که نکوگوی باش یا ابکم.
سنائی.
همه گویندۀ فسق و فجوریم
ز هزل و ژاژ گفتن ابکمی کو.
سنائی.
گر فی المثل باکمه و ابکم نظر کنی
بی آنکه در تو معجز عیسی مریم است
بینا شود بهمت تو آنکه اکمه است
گویا شود بمدحت تو آنکه ابکم است.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(کَ)
نوعی از مار
لغت نامه دهخدا
تصویری از بژکم
تصویر بژکم
منع باز داشت، باز دارنده مانع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بکل
تصویر بکل
آمیزش، غنیمت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلم
تصویر بلم
کولی ریزه ماهی (بلم برابر با قایق پارسی است)
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه از مردم حیله های مختلف پول و مال استخراج کند. کسی که دیگران را استثمار کند. کسی که کثیر الجماع باشد آنکه بسیار جماع کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بکه
تصویر بکه
دریدن و پاره کردن، مکه معظمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بکس
تصویر بکس
غلبه کردن بر خصم و دشمن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشکم
تصویر بشکم
بارگاه، ایوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بکر
تصویر بکر
مرد وزنی که هرگز همخوابگی نکرده باشند
فرهنگ لغت هوشیار
مویش موییدن گریستن همراه با نالیدن، سرایش سراییدن، زاری رود، کمی شیر، کمی آب موینده بسیار گرینده بسیار گریه کننده. گریستن گریه کردن، گریه، گریه، اشک و زاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشم
تصویر بشم
سوگوار وملول بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بطم
تصویر بطم
پیوند زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بژم
تصویر بژم
شبنم، یا بمعنی بخار بامداد که روی زمین را بپوشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بزم
تصویر بزم
مجلس شراب و جشن ومهمانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسم
تصویر بسم
لبخندیدن لبخند زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبکم
تصویر آبکم
نوعی از مار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بکمک
تصویر بکمک
جمع ابکم، گنگان
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی شده بکم از گیاهان بگم چوبی سرخ که در رنگرزی به کار آید درختی از تیره پروانه واران، که ارتفاعش تا 12 متر میرسد. در ضخامت بافتهای این گیاه ماده رنگینی بنام هماتین یا هماتوکسیلین وجود دارد که برای ساختن رنگهای بنفش ظبی سرخ خاکستری و سیاه استخراج میگردد و در رنگرزی پارچه های ابریشمی و پشمی بکار میرود زیرا در این نوع پارچه ها رنگش ثابت تر است و در پارچه های پنبه یی و کتانی دوام کمتری دارد. اصل این گیاه از مکزیک و هندوراس و جزایر آنتیل و کادلوپ و مارتینیک میباشد درخت بقم چوب بقم شجره الخشب البقم بقم اسود بکم، (رنگرزی) رنگ استخراج شده از درخت بقم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابکم
تصویر ابکم
((اَ کَ))
گنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بزم
تصویر بزم
ضیافت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ابکم
تصویر ابکم
خاموش، گنگ
فرهنگ واژه فارسی سره