جدول جو
جدول جو

معنی بکم

بکم
(بَ کَ)
بگم. بقم. چوبی سرخ که رنگرزان بدان چیزها رنگ کنند و بقم معرب آنست. (برهان). بقم و چوبی سرخ که در رنگرزی بکار برند. (ناظم الاطباء). چوب سرخ که پشم و ابریشم بدان رنگ کنند، بقم معرب آن. (رشیدی) (از جهانگیری). بقم. (سروری) (از انجمن آرا). و رجوع به بگم و بقم شود:
هرکه در دنیا شود قانع به کم
سرخ رو باشد بعقبی چون بکم.
فرزدق (از رشیدی) (از انجمن آرا) (از جهانگیری)
لغت نامه دهخدا