- بَسِيط
- پایه ای، اساسی، خام، مینیمالیست، ساده
معنی بَسِيط - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جانشین، جایگزین
صورت، تمدید کنید
خوش سیما، خوش تیپ
فراموش کردن، فراموش شده
فراموشکار، فراموش شده
پرانرژی، فعّال
وسیع، جادار
تقسیم کننده، فاضلاب
قوی هیکل، دالتونیسم
ساده سازی
خوٰار و زشت، شرور
ترکیب، مخلوط
بخیل، خسیس
ولخرجی، مسرف
واسطه
بی ضرر، بی گناه، سادگی
درخشش
وحشی، زشت
دوربین، بصیرتی، عمیق، دلپذیر
تنبل، کند
چند، ناراضی
آخرین بودن، او ماند، ماندن
دست نخورده، اوایل
بی کلام، سعادت
شیوا، فصیح
درخشان، زرق و برق دار
زرق و برق دار، جشن
گرفتار، زندانی
به طور ابتدایی، به روشی ساده