- بویان
- بوی کننده
معنی بویان - جستجوی لغت در جدول جو
- بویان
- بویا، دارای بوی خوش، خوش بو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مبنا، اصل
آمبریون، جنین
گوشت یا چیز دیگر که روی آتش تف داده باشند کباب شده برشته شده، خوراکی است مرکب از گوشت و پیاز چرخ کرده که آنرا تفت دهند
برف باد
بنیاد
بنیاد بنلاد، دیوار بست، بنا. بنیاد شالوده بنلاد، دیوار بست، ایوان، جایباش ساختمان
ظرفی که در آن چیزهای معطر نهند
رحم، بچه دان
سرمای سخت و باد شدید که با برف و باران همراه باشد
بچه دان زهدان رحم
روینده، جنین
جوینده جستجو کننده، درحال جستجو کردن
پوینده، دونده
شوینده، در حال شستن
گوینده، در حالت گفتن
بنیاد، شالوده، پی، بنا
در حال موییدن، نوحه کنان، زاری کنان
رحم، عضوی کیسه مانند در شکم که جنین تا قبل از تولد در آن زندگی می کند، جای بچه در شکم زن یا حیوان ماده، زهدان، بچّه دان، بوگان، پوگان، بوهمان، پرکام
رحم، عضوی کیسه مانند در شکم که جنین تا قبل از تولد در آن زندگی می کند، جای بچه در شکم زن یا حیوان ماده، زهدان، بچّه دان، پوگان، بوهمان، بویگان، پرکام
شاهزاده، پادشاه زاده، امیر، فرمانده سپاه
برشته، کباب شده، کنایه از بسیار ناراحت، مضطرب و ناآرام
بریان کردن: تف دادن، کباب کردن
بریان کردن: تف دادن، کباب کردن
سرمای سخت و باد شدید که با برف یا باران همراه است
گوینده: گویان ز پی تو ما دل و دل جویان ز تو نزد ما زر و زر. (عمادی گنج سخن)، در حال گفتن: متلهف بود و پویان و مترصد و جویان و بر حسب واقعه گویان
گریان و نوحه کننده، در حال موییدن