- بونا
- کوتاه قد، کوتوله
معنی بونا - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

جوان، آنکه یا آنچه به حد میانۀ عمر طبیعی خود رسیده باشد، برنا، کم تجربه، مساعد و موافق مثلاً بخت جوان

بوی افزار، موادی که به عنوان چاشنی در غذا ریخته می شود، از قبیل فلفل، زردچوبه، دارچین و مانند آن، بوزار، بوافزار
((زُ))
فرهنگ فارسی معین
بیماری پوستی که عامل ویروس آبله مرغان است که به صورت تاول ها یا دانه هایی در امتداد یک عصب پوستی پدیدار می شود و با درد زیادی همراه است
((سُ))
فرهنگ فارسی معین
حمامی دارای اتاق یا اتاق های بسیار گرم و معمولاً حوضچه آب سرد که پس از ماندن در اتاق گرم و عرق ریختن، در حوضچه آب سرد غوطه می خورند و بر دو نوع است، سونای خشک و سونای بخار
زنگ زدن، بازی کردن
شدن، تبدیل شدن، پارچه کردن، تشکیل شدن، بافتن، بافیدن
جاری بودن، جاری شدن
پیشگیری کردن، فرار، اجتناب کردن، دور زدن، جاخالی کردن، فرار کردن
پرگفتن، برای فروش
غوطه ور شدن، فرو بردن، غرق کردن
برشته کردن، کباب کردن