رجوع به بوغلص و بوغلصن شود، که حوادث گوناگون پدید کند. که هر ساعت حادثه ای پدید آرد: ننموده رخ به آینه گردان مهر و ماه نسپرده دل به بوقلمون باف صبح و شام. خاقانی
رجوع به بوغلص و بوغلصن شود، که حوادث گوناگون پدید کند. که هر ساعت حادثه ای پدید آرد: ننموده رخ به آینه گردان مهر و ماه نسپرده دل به بوقلمون باف صبح و شام. خاقانی
در اصطلاح طب قدیم، خلطی از اخلاط چهارگانه بدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و باشد که جگر بس گرم نباشد و اندر پزانیدن صفو کیلوس که آنرا هضم دوم گویند تقصیری افتد و چیزی بماند که به خامی گراید، آن بلغم باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). بلجم. خرشاء. گش سپید. نخامه. ج، بلاغم. (ناظم الاطباء) : آن روی و ریش پر گه و پر بلغم و خدو همچون خبزدوئی که شود زیر پای پخج. لبیبی. ابر که جانداروی پژمردگیست هم قدری بلغم افسردگیست. نظامی. - بلغم خام، رقیق و مختلف القوام است. (از بحر الجواهر). - بلغم زجاجی یا شیشه ای، غلیظ است و چون شیشۀ گذاخته. (از بحر الجواهر). - بلغم طبیعی، خلطی است سرد و تر و سفیدرنگ و مایل به شیرینی. (از بحرالجواهر). - بلغم مائی یا آبی، روان و مستوی القوم است. (از بحرالجواهر). - بلغم مخاطی، غلیظ و مختلف القوام است. (از بحرالجواهر). - علت بلغم، علت و مرضی که از کثرت بلغم پدید آید: سبک باشی برقص اندر چو بانگ مؤذنان آید بزانو در پدید آیدت ناگه علت بلغم. ناصرخسرو.
در اصطلاح طب قدیم، خلطی از اخلاط چهارگانه بدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و باشد که جگر بس گرم نباشد و اندر پزانیدن صفو کیلوس که آنرا هضم دوم گویند تقصیری افتد و چیزی بماند که به خامی گراید، آن بلغم باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). بلجم. خرشاء. گش سپید. نخامه. ج، بَلاغم. (ناظم الاطباء) : آن روی و ریش پر گه و پر بلغم و خدو همچون خبزدوئی که شود زیر پای پخج. لبیبی. ابر که جانداروی پژمردگیست هم قدری بلغم افسردگیست. نظامی. - بلغم خام، رقیق و مختلف القوام است. (از بحر الجواهر). - بلغم زجاجی یا شیشه ای، غلیظ است و چون شیشۀ گذاخته. (از بحر الجواهر). - بلغم طبیعی، خلطی است سرد و تر و سفیدرنگ و مایل به شیرینی. (از بحرالجواهر). - بلغم مائی یا آبی، روان و مستوی القوم است. (از بحرالجواهر). - بلغم مخاطی، غلیظ و مختلف القوام است. (از بحرالجواهر). - علت بلغم، علت و مرضی که از کثرت بلغم پدید آید: سبک باشی برقص اندر چو بانگ مُؤْذنان آید بزانو در پدید آیدت ناگه علت بلغم. ناصرخسرو.
بلغم در خواب، مالی بود که به وجه صلاح، آن مال را نفقه کند. اگر کسی به خواب دید که بلغم به جایگاهی جرگه انداخت، تاویلش به خلاف این است. اگر بیند بلغم سفید از گلو برانداخت به جای پاکیزه، دلیل که مال به وجه صلاح نفقه کند. محمد بن سیرین اگر بیماری بیند بلغم را برافکند، دلیل که از بیماری شفا یابد. اگر بیند بلغم سیاه برافکند، دلیل بر غم و اندوه است. اگر بیند بلغم خون آلود است، دلیل که از مال وی چیزی نقصان شود. اگر بیند بلغم به درون خانه انداخت، دلیل که مال بر بیگانگان نفقه کند. اگر بیند بلغم در مسجد افکند، دلیل که مال نه به وجه صلاح بر بیگانگان نفقه نماید.
بلغم در خواب، مالی بود که به وجه صلاح، آن مال را نفقه کند. اگر کسی به خواب دید که بلغم به جایگاهی جرگه انداخت، تاویلش به خلاف این است. اگر بیند بلغم سفید از گلو برانداخت به جای پاکیزه، دلیل که مال به وجه صلاح نفقه کند. محمد بن سیرین اگر بیماری بیند بلغم را برافکند، دلیل که از بیماری شفا یابد. اگر بیند بلغم سیاه برافکند، دلیل بر غم و اندوه است. اگر بیند بلغم خون آلود است، دلیل که از مال وی چیزی نقصان شود. اگر بیند بلغم به درون خانه انداخت، دلیل که مال بر بیگانگان نفقه کند. اگر بیند بلغم در مسجد افکند، دلیل که مال نه به وجه صلاح بر بیگانگان نفقه نماید.