پالوده. ابوسایغ. (یادداشت بخط مؤلف) ، نزد صوفیه، بمعنی فیض و جذبۀ باطن که به نسبت سالک واقع شود. (کشاف اصطلاحات الفنون). - بوسه به پیغام، حصول مقصود به وساطت غیر. (آنندراج) : معشوق در آغوش بود طالع ما را اما ز لبش بوسه به پیغام گرفته. کلیم (از آنندراج). - ، کنایه از امر محال. (آنندراج) : باز مشتاق ترا بوسه به پیغام افتاد گفتگوهای زبانی بلب بام افتاد. استاد (از آنندراج). این هر دو ترکیب، مصطلح پارسی زبانان هند بوده است
پالوده. ابوسایغ. (یادداشت بخط مؤلف) ، نزد صوفیه، بمعنی فیض و جذبۀ باطن که به نسبت سالک واقع شود. (کشاف اصطلاحات الفنون). - بوسه به پیغام، حصول مقصود به وساطت غیر. (آنندراج) : معشوق در آغوش بود طالع ما را اما ز لبش بوسه به پیغام گرفته. کلیم (از آنندراج). - ، کنایه از امر محال. (آنندراج) : باز مشتاق ترا بوسه به پیغام افتاد گفتگوهای زبانی بلب بام افتاد. استاد (از آنندراج). این هر دو ترکیب، مصطلح پارسی زبانان هند بوده است
دهی جزء دهستان رودبار بخش طرخوران شهرستان اراک. سکنۀ آن 102 تن. آب آن از رود خانه قره چای و محصول آن غلات، بنشن، پنبه، میوه است. شغل اهالی زراعت، گله داری، گلیم و جاجیم بافی. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی جزء دهستان رودبار بخش طرخوران شهرستان اراک. سکنۀ آن 102 تن. آب آن از رود خانه قره چای و محصول آن غلات، بنشن، پنبه، میوه است. شغل اهالی زراعت، گله داری، گلیم و جاجیم بافی. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
میوه ای است مغزدار که آنرا ’ون’ گویند و ترکان، چتلاقوچ و عربان، حبهالخضراء خوانند. (برهان). بن کوهی است و آن حبه ای است سبز و کوچک و آنرا انجکک نیز گویند و ترکان آنرا چتلاقوج و عربان، حبهالخضرا و بهندی، قهوه خوانند. (آنندراج) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). بن و میوۀ درخت بنه: مرغ چنان بوکلک دهانش به تنگی در گلوی او چگونه گنجدمعبد. منوچهری. نخوری انجکک و بوکلک بی حاصل تا به ریش خود و یاران نکنی تف بسیار. بسحاق اطعمه.
میوه ای است مغزدار که آنرا ’ون’ گویند و ترکان، چتلاقوچ و عربان، حبهالخضراء خوانند. (برهان). بن کوهی است و آن حبه ای است سبز و کوچک و آنرا انجکک نیز گویند و ترکان آنرا چتلاقوج و عربان، حبهالخضرا و بهندی، قهوه خوانند. (آنندراج) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). بَن و میوۀ درخت بنه: مرغ چنان بوکلک دهانش به تنگی در گلوی او چگونه گنجدمعبد. منوچهری. نخوری انجکک و بوکلک بی حاصل تا به ریش خود و یاران نکنی تف بسیار. بسحاق اطعمه.
پالیک، کفش، پاپوش چرمی، (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (آنندراج)، پای افزار چرمین، (فرهنگ اسدی) : از خروبالیک آنجای رسیدم که همی موزۀ چینی می خواهم و اسب تازی، رودکی، و رجوع به پالیک شود
پالیک، کفش، پاپوش چرمی، (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (آنندراج)، پای افزار چرمین، (فرهنگ اسدی) : از خروبالیک آنجای رسیدم که همی موزۀ چینی می خواهم و اسب تازی، رودکی، و رجوع به پالیک شود
نوبت به نوبت گرفتن. (آنندراج) ، به نوبت بر کاری بودن. یعنی تداولاً بعد تداول. (منتهی الارب). به نوبت بر کاری بودن. (آنندراج) ، بر سر پای نشستن و خویشتن را ورچیدن جهت رفتار. (منتهی الارب)
نوبت به نوبت گرفتن. (آنندراج) ، به نوبت بر کاری بودن. یعنی تداولاً بعد تداول. (منتهی الارب). به نوبت بر کاری بودن. (آنندراج) ، بر سر پای نشستن و خویشتن را ورچیدن جهت رفتار. (منتهی الارب)
انصاری بدری. صحابی است از بنی نجّار و نام او سبره یا اسیره و یا اسید و پدر او عمرو است. صحابی در فرهنگ اسلامی به کسانی گفته می شود که سعادت دیدار پیامبر اسلام را داشته اند و به دین اسلام گرویده اند. این عنوان تنها با دیدار ظاهری حاصل نمی شود، بلکه شرط آن، ایمان و ماندن بر آن تا زمان مرگ است. صحابه نقشی کلیدی در تدوین و تبیین تعالیم اسلامی داشتند.
انصاری بدری. صحابی است از بنی نجّار و نام او سبره یا اسیره و یا اسید و پدر او عمرو است. صحابی در فرهنگ اسلامی به کسانی گفته می شود که سعادت دیدار پیامبر اسلام را داشته اند و به دین اسلام گرویده اند. این عنوان تنها با دیدار ظاهری حاصل نمی شود، بلکه شرط آن، ایمان و ماندن بر آن تا زمان مرگ است. صحابه نقشی کلیدی در تدوین و تبیین تعالیم اسلامی داشتند.
گرگانی. نام شاعری مادح ملوک صفّاری. از اشعار او تنها پاره ای در لغت نامه ها بر جای است و از آن جمله: خون خود را گر بریزی بر زمین به که آب روی ریزی بر کنار بت پرستیدن به از مردم پرست پند گیر و کار بند و گوش دار. ### به مژه دل ز من بدزدیدی ای به لب قاضی و به مژگان دزد مزد خواهی که دل ز من بردی ای شگفتا که دید دزد بمزد. ### از فرط عطای او زند آز پیوسته ز امتلا زراغن. ### خوشا نبید غارجی با دوستان یکدله گیتی به آرام اندرون مجلس به بانگ و ولوله. ### در جنب علوّ همتت چرخ مانندۀ وشم پیش چرخ است. ### در این زمانه بتی نیست از تو نیکوتر نه بر تو بر شمنی از رهیت خستوتر. ### ای میر بوحمد که همه محمدت همی از کنیت تو خیزد و از خاندان تو. و منوچهری در بیت ذیل ذکر بوسلیک آورده است: بوالعلا و بوالعباس و بوسلیک و بوالمثل آنکه آمد از لوالج وآنکه آمد از هری. و شاید یکی از دو گرگانی در این شعر منوچهری نیز همین ابوسلیک باشد: آن دو گرگانی و دو رازی و دو ولوالجی سه سرخسی و سه کاندر سغد بودی معتکن. رجوع به ج 2 لباب الالباب چ برون ص 2 شود
گرگانی. نام شاعری مادح ملوک صفّاری. از اشعار او تنها پاره ای در لغت نامه ها بر جای است و از آن جمله: خون خود را گر بریزی بر زمین به که آب روی ریزی بر کنار بت پرستیدن به از مردم پرست پند گیر و کار بند و گوش دار. ### به مژه دل ز من بدزدیدی ای به لب قاضی و به مژگان دزد مزد خواهی که دل ز من بردی ای شگفتا که دید دزد بمزد. ### از فرط عطای او زند آز پیوسته ز امتلا زراغن. ### خوشا نبید غارجی با دوستان یکدله گیتی به آرام اندرون مجلس به بانگ و ولوله. ### در جنب عُلُوّ همتت چرخ مانندۀ وشم پیش چرخ است. ### در این زمانه بتی نیست از تو نیکوتر نه بر تو بر شمنی از رهیت خستوتر. ### ای میر بوحمد که همه محمدت همی از کنیت تو خیزد و از خاندان تو. و منوچهری در بیت ذیل ذکر بوسلیک آورده است: بوالعلا و بوالعباس و بوسلیک و بوالمثل آنکه آمد از لوالج وآنکه آمد از هری. و شاید یکی از دو گرگانی در این شعر منوچهری نیز همین ابوسلیک باشد: آن دو گرگانی و دو رازی و دو ولوالجی سه سرخسی و سه کاندر سغد بودی معتکن. رجوع به ج 2 لباب الالباب چ برون ص 2 شود
از ولایت عراق عجم و از منطقۀ ساوه، چهل ودو پاره دیه است و راودان و ازناوه و شمیرم و مرق ودفس و خیجین معظم قرای آن، و حقوق دیوانی این نواحی چهار تومان و نیم مقرر است، (از نزههالقلوب ص 63)، اندیشیدن، (آنندراج)، ملاحظه کردن، (ناظم الاطباء)
از ولایت عراق عجم و از منطقۀ ساوه، چهل ودو پاره دیه است و راودان و ازناوه و شمیرم و مرق ودفس و خیجین معظم قرای آن، و حقوق دیوانی این نواحی چهار تومان و نیم مقرر است، (از نزههالقلوب ص 63)، اندیشیدن، (آنندراج)، ملاحظه کردن، (ناظم الاطباء)
آلت جنگ دریایی و از وسایل کشتیهای جنگی. ج، باسلیقات: و کان من معدات السفن الحربیه عندهم الزرد و الخود... و الباسلیقات و هی سلاسل فی رؤوسها رمانه حدید. (تمدن اسلامی جرجی زیدان ج 1 ص 161)
آلت جنگ دریایی و از وسایل کشتیهای جنگی. ج، باسلیقات: و کان من معدات السفن الحربیه عندهم الزرد و الخود... و الباسلیقات و هی سلاسل فی رؤوسها رمانه حدید. (تمدن اسلامی جرجی زیدان ج 1 ص 161)
معنی لغوی آن پادشاه عظیم است... و عجب که به ترکی هم باشلق بمعنی پادشاه و امیر و سردار است. (از غیاث اللغات) (از آنندراج) از یونانی باسیلیکوس بمعنی پادشاه. (یادداشت مؤلف).
معنی لغوی آن پادشاه عظیم است... و عجب که به ترکی هم باشلق بمعنی پادشاه و امیر و سردار است. (از غیاث اللغات) (از آنندراج) از یونانی باسیلیکوس بمعنی پادشاه. (یادداشت مؤلف).
سیاهرگی که بمحاذات محور بازو در زیر جلد قرار دارد و حجیم تر از سیاهرگ قیفال است و بدو سیاهرگ زند اسفل و میانی تقسیم میشود. این سیاهرگ مسیرش در زیر پوست در 3، 1 فوقانی بازو با چشم کاملا مشهود است شاهرگ دست
سیاهرگی که بمحاذات محور بازو در زیر جلد قرار دارد و حجیم تر از سیاهرگ قیفال است و بدو سیاهرگ زند اسفل و میانی تقسیم میشود. این سیاهرگ مسیرش در زیر پوست در 3، 1 فوقانی بازو با چشم کاملا مشهود است شاهرگ دست