گرگانی. نام شاعری مادح ملوک صفّاری. از اشعار او تنها پاره ای در لغت نامه ها بر جای است و از آن جمله: خون خود را گر بریزی بر زمین به که آب روی ریزی بر کنار بت پرستیدن به از مردم پرست پند گیر و کار بند و گوش دار. ### به مژه دل ز من بدزدیدی ای به لب قاضی و به مژگان دزد مزد خواهی که دل ز من بردی ای شگفتا که دید دزد بمزد. ### از فرط عطای او زند آز پیوسته ز امتلا زراغن. ### خوشا نبید غارجی با دوستان یکدله گیتی به آرام اندرون مجلس به بانگ و ولوله. ### در جنب علوّ همتت چرخ مانندۀ وشم پیش چرخ است. ### در این زمانه بتی نیست از تو نیکوتر نه بر تو بر شمنی از رهیت خستوتر. ### ای میر بوحمد که همه محمدت همی از کنیت تو خیزد و از خاندان تو. و منوچهری در بیت ذیل ذکر بوسلیک آورده است: بوالعلا و بوالعباس و بوسلیک و بوالمثل آنکه آمد از لوالج وآنکه آمد از هری. و شاید یکی از دو گرگانی در این شعر منوچهری نیز همین ابوسلیک باشد: آن دو گرگانی و دو رازی و دو ولوالجی سه سرخسی و سه کاندر سغد بودی معتکن. رجوع به ج 2 لباب الالباب چ برون ص 2 شود