- بورسار
- اسبی که رنگ آن بسرخی گراید بور
معنی بورسار - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
برزیگر کشاورز زارع
بطریقه و برفتار
متمول، ثروتمند
نوعی بیماری مقعد و بینی است
دارای بو دارای رایحه با بوی، سگ شکاری بوی پرست
میدان و خیابانی که باغچه ها و چمن ها و درختان بسیار دارد و محل گردش عموم است، بلوار
مشت زن، بوکس باز
آرامی تازی شده بلاج دوخ زیغ
میوه دار باثمرمثمر (درخت)، آبستن حامله، مخلوط با فلز کم بها مغشوش نبهره. یا زبان باردار. زبانی که قشر سفیدی بر روی آن بندد و علامت تخمه باشد
متواتر، پی در پی، مکرراً
متکبر معجب بانخوت
خوار ذلیل
فرانسوی در سد
ملزومات سپاهیان که پیش از ورود آنان تهیه کنند
قبرستان، محل دفن مردگان، جایی که مردگان را زیر خاک می کنند، سرزمینی که در آن گور بسیار باشد
گورستان، وادی خاموشان، غریبستان، مقبره، کرباس محلّه، گوردان، مروزنه، مرزغن، ستودان
گورستان، وادی خاموشان، غریبستان، مقبره، کرباس محلّه، گوردان، مروزنه، مرزغن، ستودان
شورستان، شوره زار، زمین پرشوره
نوعی مار بی زهر که حشرات را می خورد
مانند سر شیر، آنچه به شکل سر شیر باشد، برای مثال ور به روی آسمان داری تو گرز شیرسار / شیر گردون را مطیع شیر شادروان کنی (عمعق - ۱۹۴)
خیابانی عریض با درخت کاری و گل در وسط آن
آبستن، برای مثال اگر مار زاید زن باردار / به از آدمی زادۀ دیوسار (سعدی۱ - ۶۸) ، میوه دار مثلاً درخت باردار، حامل بار
سبک سر، سبک مغز، مغرور، متکبر، برای مثال باده ای کز وی جدا گردد بخیل از رادمرد / باده ای کز وی شود پیدا حکیم از بادسار (سوزنی - ۱۸۱) ، سبک، بی وقار
کوهستان، جایی که در آن کوه بسیار باشد، کوهسار
موسم بارندگی، بشکال، پشکال، برشکال، پرشکال
مشت زن، آنکه ورزش بوکس می کند، بوکسور، آنکه با مشت می زند، زورآزما
کهستان، کوهساره، کوهستان، ناحیه کوه
گورستان قبرستان: یکی گورسان کرد ازان دشت کین که جایی ندیدند پیدا زمین
آنکه یا آنچه سرش شبیه به مار باشد: علی آنکه چون مورشد عمرو و عنتر ز بیم قوی نیزه مارسارش. (ناصر خسرو. 235)، ضحاک (بسبب مارانی که بر دوش او رسته بودند
میوه دار، آبستن، حامله