جدول جو
جدول جو

معنی بزرکار

بزرکار
کشاورز، کشتکار، دهقان
برزگر، زارع، فلّاح، ورزگر، برزکار، برزیگر، برزه گر، گیاه کار، حرّاث، حارث، بازیار، کدیور، ورزگار، ورزکار، ورزه، ورزی، کشورز، واستریوش، کشتبان
تصویری از بزرکار
تصویر بزرکار
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با بزرکار

بزرکار

بزرکار
برزیگر و زراعت کننده را گویند. (برهان). برزیگر. (مجمعالفرس). برزیگر و زارع. (انجمن آرای ناصری) (آنندراج) (ناظم الاطباء) :
بزرکاران جهانند همه روز و همه شب
بجز از معصیت و جور ندروند و نکارند.
ناصرخسرو.
گهی بدرود خوشه ت بزرکاری
گهی بشکست شاخی باغبانت.
ناصرخسرو (از مجمعالفرس).
رجوع به برزگر و برزیگر وزارع شود
لغت نامه دهخدا

برزکار

برزکار
کشاورز، کشتکار، دهقان
بَرزِگَر، زارِع، فَلّاح، وَرزِگَر، بَزرکار، بَرزیگَر، بَرزه گَر، گیاه کار، حَرّاث، حارِث، بازیار، کَدیوَر، وَرزِگار، وَرزِکار، وَرزه، وَرزی، کِشوَرز، واستِریوش، کِشتبان
برزکار
فرهنگ فارسی عمید

برزکار

برزکار
برزیگر و زارع. (آنندراج) (انجمن آرا). برزگر. برزیگر و زراعت کننده. (برهان) :
برزکاران جهانند همه روز و همه شب
بجز از معصیت و جور ندروند و نکارند.
ناصرخسرو.
گهی بدرود خوشه ت برزکاری
گهی بشکست شاخی باغبانت.
ناصرخسرو.
و رجوع به برز شود
لغت نامه دهخدا

بزرکاری

بزرکاری
بزر کشتن. حاصل عمل آنکه بزر کارد. شغل بزرکار
لغت نامه دهخدا

بزرگار

بزرگار
بزرگر. بُستان کار. برزیگر. زارع. حارث. (یادداشت بخط دهخدا)
لغت نامه دهخدا