چیزی یا کسی را با خود از جایی به جایی یا از نزد کسی به نزد کس دیگر رساندن، پدید کردن، تولید کردن، ظاهر کردن، در میان نهادن، زاییدن، مهیا کردن، آماده کردن
چیزی یا کسی را با خود از جایی به جایی یا از نزد کسی به نزد کس دیگر رساندن، پدید کردن، تولید کردن، ظاهر کردن، در میان نهادن، زاییدن، مهیا کردن، آماده کردن
فرو بردن غذا از گلو، چیزی در دهان گذاشتن و فرو دادن، نوشیدن، کنایه از ساییدن کنایه از به ناروا تصرف کردن مثلاً با کلک پولم را خورد، کنایه از جلوگیری از بروز حالتی مانند گریه یا خنده مثلاً گریه اش را خورد، کنایه از هماهنگ و منطبق بودن مثلاً اخلاقش به من نمی خورد، اصابت کردن مثلاً تیر به هدف خورد، کتک خوردن، کنایه از برخورد کردن، مواجه شدن مثلاً زود برو که به باران نخوری، کنایه از فرسودن مثلاً نم، آهن را خورده بود
فرو بردن غذا از گلو، چیزی در دهان گذاشتن و فرو دادن، نوشیدن، کنایه از ساییدن کنایه از به ناروا تصرف کردن مثلاً با کلک پولم را خورد، کنایه از جلوگیری از بروز حالتی مانند گریه یا خنده مثلاً گریه اش را خورد، کنایه از هماهنگ و منطبق بودن مثلاً اخلاقش به من نمی خورد، اصابت کردن مثلاً تیر به هدف خورد، کتک خوردن، کنایه از برخورد کردن، مواجه شدن مثلاً زود برو که به باران نخوری، کنایه از فرسودن مثلاً نم، آهن را خورده بود
چیزی یا کسی را از جایی به جای دیگر یا از نزد کسی بنزددیگری رسانیدن اتیان مقابل بردن، ظاهرکردن پدید کردن، روایت کردن حکایت گفتن قصه گفتن، زاییدن زادن تولید، سبب شدن، نشان دادن
چیزی یا کسی را از جایی به جای دیگر یا از نزد کسی بنزددیگری رسانیدن اتیان مقابل بردن، ظاهرکردن پدید کردن، روایت کردن حکایت گفتن قصه گفتن، زاییدن زادن تولید، سبب شدن، نشان دادن