جدول جو
جدول جو

معنی بوردن - جستجوی لغت در جدول جو

بوردن
بردن، در بازی پیروز شدن، ازدواج کردن، رفتن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آوردن
تصویر آوردن
چیزی یا کسی را با خود از جایی به جایی یا از نزد کسی به نزد کس دیگر رساندن، پدید کردن، تولید کردن، ظاهر کردن، در میان نهادن، زاییدن، مهیا کردن، آماده کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوردن
تصویر خوردن
فرو بردن غذا از گلو، چیزی در دهان گذاشتن و فرو دادن، نوشیدن، کنایه از ساییدن
کنایه از به ناروا تصرف کردن مثلاً با کلک پولم را خورد،
کنایه از جلوگیری از بروز حالتی مانند گریه یا خنده مثلاً گریه اش را خورد،
کنایه از هماهنگ و منطبق بودن مثلاً اخلاقش به من نمی خورد،
اصابت کردن مثلاً تیر به هدف خورد، کتک خوردن،
کنایه از برخورد کردن، مواجه شدن مثلاً زود برو که به باران نخوری،
کنایه از فرسودن مثلاً نم، آهن را خورده بود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوردن
تصویر نوردن
نوردیدن، پیمودن، طی کردن، پیچیدن، تا کردن، نوشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بوران
تصویر بوران
سرمای سخت و باد شدید که با برف یا باران همراه است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بشردن
تصویر بشردن
فشردن، محصور ساختن تنگ گرفتن کسی را در حصار
فرهنگ لغت هوشیار
چیزی یا کسی را از جایی به جای دیگر یا از نزد کسی بنزددیگری رسانیدن اتیان مقابل بردن، ظاهرکردن پدید کردن، روایت کردن حکایت گفتن قصه گفتن، زاییدن زادن تولید، سبب شدن، نشان دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوران
تصویر بوران
سرمای سخت و باد شدید که با برف و باران همراه باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوردن
تصویر خوردن
چیزی که شایسته و لایق خوردن و تناول کردن و آشامیدن باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوردن
تصویر نوردن
نوردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوردن
تصویر خوردن
((خُ دَ))
فرو بردن غذا از گلو، نوشیدن، سوء استفاده مالی به هنگام تصدی شغلی، شکست خوردن، مغلوب شدن، مناسب بودن، جور بودن، ساییدن (فنی)، تصادف کردن، اصابت کردن، مقارن شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نوردن
تصویر نوردن
((نَ وَ دَ))
پیچیدن، تا کردن، پیمودن، نوردیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آوردن
تصویر آوردن
((وَ یا وُ دَ))
چیزی یا کسی را از جایی به جای دیگر رساندن، کردن، روایت کردن، حکایت گفتن، زاییدن، به دنیا آوردن، ارزیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بوران
تصویر بوران
باران یا برفی که با باد باشد، باد شدیدی که برف های کوه را از جایی به جایی منتقل کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خوردن
تصویر خوردن
اکل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بوران
تصویر بوران
برف باد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آوردن
تصویر آوردن
Bring, Fetch
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خوردن
تصویر خوردن
Eat
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خوردن
تصویر خوردن
manger
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از خوردن
تصویر خوردن
есть
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از آوردن
تصویر آوردن
bringen, holen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خوردن
تصویر خوردن
essen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از آوردن
تصویر آوردن
приносити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خوردن
تصویر خوردن
їсти
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از آوردن
تصویر آوردن
przynosić, przynieść
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خوردن
تصویر خوردن
jeść
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از آوردن
تصویر آوردن
带来 , 拿取
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خوردن
تصویر خوردن
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از آوردن
تصویر آوردن
trazer
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از خوردن
تصویر خوردن
comer
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از آوردن
تصویر آوردن
portare, prendere
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از خوردن
تصویر خوردن
mangiare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از خوردن
تصویر خوردن
comer
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از آوردن
تصویر آوردن
приносить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از آوردن
تصویر آوردن
traer
دیکشنری فارسی به اسپانیایی