جدول جو
جدول جو

معنی بوجبله - جستجوی لغت در جدول جو

بوجبله
(جَ بَ لَ)
کنیت بهرام گور. (یادداشت بخط مؤلف) :
منم آن شیر شلنبه منم آن ببر یله
منم آن بهرام گور منم آن بوجبله.
(یادداشت بخط مؤلف بنقل از غرر اخبار ملوک الفرس)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دوبله
تصویر دوبله
دوبله (Double) به معنای قرار دادن صدای جدید بر روی فیلم یا ویدئو به زبان دیگری به جای صدای اصلی آن است. این فرایند شامل جایگزینی دیالوگ های بازیگران با صدای جدید به زبان مقصد می شود. دوبله یکی از روش های پرکاربرد برای ترجمه و محلی سازی محتواهای ویدئویی، به ویژه فیلم ها، سریال ها و انیمیشن ها است.
مراحل دوبله
1. انتخاب بازیگران صدا : انتخاب افرادی که صدای شخصیت های مختلف فیلم یا ویدئو را بازگو خواهند کرد.
2. ترجمه فیلمنامه : ترجمه دقیق دیالوگ های فیلم به زبان مقصد.
3. ضبط صدا : بازیگران صدا دیالوگ ها را در استودیو ضبط می کنند، معمولاً با تماشای صحنه های مربوطه تا هماهنگی بیشتری با حرکات لب شخصیت ها داشته باشند.
4. میکس و ویرایش : صداهای ضبط شده با فیلم اصلی ترکیب می شوند و میکس و ویرایش صدا انجام می شود تا همه چیز با هم هماهنگ شود.
کاربردهای دوبله
- فیلم ها و سریال ها : دوبله برای محلی سازی فیلم ها و سریال های خارجی استفاده می شود تا مخاطبان بیشتری بتوانند از آن ها لذت ببرند.
- انیمیشن ها : انیمیشن ها اغلب به زبان های مختلف دوبله می شوند تا کودکان در سراسر جهان بتوانند آن ها را تماشا کنند.
- تبلیغات : دوبله تبلیغات نیز برای جذب مخاطبان در بازارهای مختلف انجام می شود.
- مستندها : دوبله مستندها برای انتقال اطلاعات به زبان های مختلف و گسترش دسترسی به محتوای آموزشی انجام می شود.
مزایای دوبله
- افزایش دسترسی : دوبله به مخاطبان بیشتری اجازه می دهد تا محتوای ویدئویی را درک کنند و از آن لذت ببرند.
- جلوگیری از نیاز به زیرنویس : مخاطبانی که نمی خواهند زیرنویس ها را بخوانند می توانند از دوبله استفاده کنند.
- محلی سازی بهتر : دوبله امکان افزودن جنبه های فرهنگی محلی را فراهم می کند و محتوا را بیشتر به مخاطبان مقصد نزدیک می کند.
دوبله اصطلاحی است که دردوزمینه به کار می رود: 1- برگردان زبان اصلی و گفتاری فیلمها به زبان کشور نمایش دهند فیلم (درایران، فارسی) 2- ضبط گفتگو ها و جلوه های صوتی دراستودیو یا صدا گذاری
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از بلبله
تصویر بلبله
نوعی ظرف لوله دار شراب که هنگام ریختن می صدایی از آن خارج می شد، برای مثال شده بلبله بلبل انجمن / چو کبک دری قهقهه در دهن (نظامی۵ - ۸۹۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بلبله
تصویر بلبله
برانگیختن، گروهی را به هیجان آوردن و در آن ها ایجاد اندوه کردن، درهم و مخلوط شدن لسان ها، فاسد شدن آرا، سختی، اندوه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بوخله
تصویر بوخله
خرفه، گیاهی خودرو و یک ساله با ساقۀهای سرخ و برگ های سبز و تخم های ریز سیاه لعاب دار و نرم کننده که مصرف خوراکی و دارویی دارد
تورک، پرپهن، بلبن، فرفخ، بخله، بخیله، بوخل، بیخیله، بقلة الحمقا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موجبه
تصویر موجبه
مقابل سالبه، در علم منطق ویژگی قضیه ای که در آن به ثبوت محمول بر موضوع حکم می شود، آنچه چیزی را ایجاب کند، ایجاب کننده
فرهنگ فارسی عمید
فیلمی که مکالمۀ هنرپیشگان آن از زبانی به زبان دیگر برگردانده شده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بوجهل
تصویر بوجهل
ابوجهل، حنظل، میوه ای گرد و به اندازۀ پرتقال با طعم بسیار تلخ که مصرف دارویی دارد، پهنور، هندوانۀ ابوجهل، پهی، علقم، گبست، کبستو، خربزۀ ابوجهل، شرنگ، کبست، فنگ، حنظله، پژند، کرنج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بوسبل
تصویر بوسبل
خداوند راه ها، فرمانروای راه ها، راه شناس، راهزن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توجبه
تصویر توجبه
نوجبه، سیل، سیلاب، توجبه، آب چشمه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوجبه
تصویر نوجبه
سیل، سیلاب، توجبه، آب چشمه
فرهنگ فارسی عمید
(جِ لَ)
نام موضعی به یمن
لغت نامه دهخدا
(بَ جِ بِلْ لَ)
بدذات. بدفطرت. بدطینت. بدنهاد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(بُ لَ)
دهی است از دهستان سیلاخور بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. سکنه آن 470 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(جَ دَ)
رجوع به ابوجعده شود
لغت نامه دهخدا
(مُ ءَبْ بَ لَ)
شتران گرفته شده برای بچه و شیر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اشترانی گرد کرده. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(عَضَهْ)
همیشگی کردن در کاری. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مواظبت کردن
لغت نامه دهخدا
(اَ حَ لَ)
نام رودی به کردفان و منبع آن جبل نوبه است
لغت نامه دهخدا
تصویری از بورله
تصویر بورله
آگنه زبانزد گیاهشناسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوخله
تصویر بوخله
خرفه بقله الحمقاء
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوسیله
تصویر بوسیله
دستاویز
فرهنگ لغت هوشیار
سیل سیلاب. توضیح این کلمه بصورت} توجبه {هم آمده ولی نوجبه اصح مینماید
فرهنگ لغت هوشیار
موجبه در فارسی مونث موجب و مایه: درخنیا، کلان گناه، کلان کرفه (کرفه ثواب)، کیود در فرزان مونث موجب، جمع موجبات، گناه بزرگ یاحسنه سترگ که موجب عذاب یا پاداش نیک در آخرت گردد، جمع موجبات. یا قضیه موجبه. قضیه ایست که در آن حکم به ثبوت محمول بر موضوع شود مقابل سالبه و آن یا حملی است مانند: (انسان حیوان است {و یا سلبی است مانند: (انسان جماد نیست) (دستورج 3 ص 363 کشاف 1448)، مقایسه شود با موجبه (موتیف) دو یا سه نغمه است که به ترصیع صور مختلف پیدا میکنند (مجمع الادوار ملحقه - ملحقه - ص 4) بعبارت دیگر آهنگ اصلی در یک قطعه موسیقی را موجبه (موتیف) گویند
فرهنگ لغت هوشیار
قفل: بر مستراح کوپله سازیده است بر مستراح کوپله کاشیده (کاشنیده دهخدا) است ک
فرهنگ لغت هوشیار
جر غاتو جوشک جامی ناوچه دار با آن داروء در گلوی کودکان ریزند تنگ کجاوه آشفتگی پریشانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوبله
تصویر خوبله
ابله، نادان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوبله
تصویر دوبله
دو برابر، مکرر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوجهل
تصویر بوجهل
نادان و جاهل و دارای جهل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توجبه
تصویر توجبه
سیل سیلاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلبله
تصویر بلبله
((بُ بُ لِ))
ظرف آب لوله دار، کوزه شراب، قهوه جوش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بوخله
تصویر بوخله
گیاهی است از تیره خرفه، جزو رده جداگلبرگ ها، گلبرگ هایش سفید یا زرد و تخم های آن ریز و سیاه است، تخم آن در پزشکی به کار می رود، پرپهن، فرفهن، فرفین،، خفرج، بقله الحمقاء
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توجبه
تصویر توجبه
((جَ بِ))
سیل، سیلاب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوبله
تصویر دوبله
((بْ لِ))
فیلم ترجمه شده، دوبلاژ، توقف اتومبیلی به موازات اتومبیل دیگر، به شکل دو برابر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نوجبه
تصویر نوجبه
((نَ جَ بَ))
سیلاب، سیل
فرهنگ فارسی معین
گاوی که به رنگ زرد متمایل به قرمز باشد
فرهنگ گویش مازندرانی