جدول جو
جدول جو

معنی بلبله

بلبله((بُ بُ لِ))
ظرف آب لوله دار، کوزه شراب، قهوه جوش
تصویری از بلبله
تصویر بلبله
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با بلبله

بلبله

بلبله
جر غاتو جوشک جامی ناوچه دار با آن داروء در گلوی کودکان ریزند تنگ کجاوه آشفتگی پریشانی
فرهنگ لغت هوشیار

بلبله

بلبله
برانگیختن، گروهی را به هیجان آوردن و در آن ها ایجاد اندوه کردن، درهم و مخلوط شدن لسان ها، فاسد شدن آرا، سختی، اندوه
بلبله
فرهنگ فارسی عمید

بلبله

بلبله
نوعی ظرف لوله دار شراب که هنگام ریختن می صدایی از آن خارج می شد، برای مِثال شده بلبله بلبل انجمن / چو کبک دری قهقهه در دهن (نظامی۵ - ۸۹۳)
بلبله
فرهنگ فارسی عمید

بلبله

بلبله
بلبله. کوزۀ لوله دار. (برهان). ظرف آب لوله دار شبیه آفتابه. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع بلبله شود.
لغت نامه دهخدا

بلبله

بلبله
بنی بلبله، بطنی است از فهم، و نسبت بدان بُلبلی شود. (از اللباب فی تهذیب الانساب). و رجوع به بلبلی شود
لغت نامه دهخدا

بلبله

بلبله
از زنان مغنی عصر اموی، و معاصر با جمیلۀ سلمیه بوده است. (از اعلام النساء ج 1 ص 141 از الاغانی)
لغت نامه دهخدا

بلبله

بلبله
سخنی که فهمیده نشود. (از منتهی الارب) ، دستۀ سبزی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

بلبله

بلبله
مصدر بِلبال است در تمام معانی. رجوع به بلبال شود، خیر، ضد بدی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، چرب زبانی. فصاحت. (منتهی الارب). و گویند قرار گرفتن زبان است بر مخارج حروف، گویند ما أحسن بلته، هرگاه سخن آور و فصیح باشد و یا مخارج حروف را صحیح ادا کند. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، شهد درخت سمر. (منتهی الارب). سمر، و یا عسل آن. (از ذیل اقرب الموارد). بَلّه. و رجوع به بله شود
لغت نامه دهخدا

بلبله

بلبله
زن او بود. اگر دید بلبله خرید یا کسی به وی داد، دلیل که کنیزک خرد یا زن خواهد. اگر بیند از آن بلبله آب همی خورد، دلیل که با زن مجامعت کند. اگر بیند آن بلبله بشکست، دلیل که زن یا کنیزک وی بمیرد. حکایت: ابوخلده گوید: پیش محمد بن سیرین بودم، مردی بیامد و بگفت: به خواب دیدم که از بلبله آب می خوردم و آن بلبله را دو در بود، از یکی آب شیرین خوش طعم خوردم و از یکی آب شور و تلخ. محمد بن سیرین
بلبله در خواب کنیزک است.
فرهنگ جامع تعبیر خواب