جدول جو
جدول جو

معنی بوخله

بوخله
گیاهی است از تیره خرفه، جزو رده جداگلبرگ ها، گلبرگ هایش سفید یا زرد و تخم های آن ریز و سیاه است، تخم آن در پزشکی به کار می رود، پرپهن، فرفهن، فرفین،، خفرج، بقله الحمقاء
تصویری از بوخله
تصویر بوخله
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با بوخله

بوخله

بوخله
خُرفِه، گیاهی خودرو و یک ساله با ساقۀهای سرخ و برگ های سبز و تخم های ریز سیاه لعاب دار و نرم کننده که مصرف خوراکی و دارویی دارد
تورَک، پَرپَهن، بَلبَن، فَرفَخ، بُخلِه، بَخیلِه، بوخَل، بیخیلِه، بَقلَةُ الحَمقا
بوخله
فرهنگ فارسی عمید

بوخله

بوخله
بوخل که خرفه باشد. (برهان). بوخل. خرفه. (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) : در سند و هند جرب و حصبه باشد. اسافل به آرد جو و بوخله طلا کنند. (تاریخ بیهق ص 30). رجوع به بوخل شود
لغت نامه دهخدا

باخله

باخله
دهی از دهستان بیلوار بخش کامیاران شهرستان سنندج در 6هزارگزی شمال کامیاران، کنار شوسۀ کرمانشاه - سنندج. دامنه، سردسیر. دارای 163 تن سکنه. آب آن از چشمه ورود خانه مروارید است. محصول آن غلات، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه اتومبیل رو دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5). نام محلی کنار راه سنندج و کرمانشاه میان بوانه بیدبار، در 80500گزی سنندج
لغت نامه دهخدا

بیخله

بیخله
بمعنی بخله است. (اوبهی) (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). خرفه. قرفخ. رجله. بقلهالحمقاء. مویز. آب محله. تخمگان. پرپهن. (حاشیۀ فرهنگ اسدی) (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به خرفه و پرپهن شود
لغت نامه دهخدا

دوخله

دوخله
زنبیلی که از برگ خرما سازند. (ناظم الاطباء). زنبیلی که از برگ خرما سازند و در آن خرما نهند یا عام است. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا