جدول جو
جدول جو

معنی بوالفضول - جستجوی لغت در جدول جو

بوالفضول
کسی که سؤال بیجا بکند
کسی که سخنان بیهوده و بی معنی و بی فایده بگوید، یاوه گو، بیهوده گو، یاوه سرا، هرزه گو، هرزه خا، خیره درا، ژاژدرای، هرزه لاف، هرزه لای، یافه درای، ژاژخا، مهذار، هرزه درای، افسانه پرداز، افسانه گو
تصویری از بوالفضول
تصویر بوالفضول
فرهنگ فارسی عمید
بوالفضول
(بُلْ فُ)
کنایه از یاوه گو. (آنندراج). بیهوده گوی. (ناظم الاطباء) :
این ابلهان که بی سببی دشمن منند
بس بوالفضول و یافه درای وزنخ زنند.
سنایی.
همه جور زمانه بر فضلاست
بوالفضول از جفاش زاستر است.
خاقانی.
ای بسا بوالفضول کز یاران
آورد کبر درپرستاران.
نظامی.
چو من خرسندم و بخشنده خشنود
تو نقد بوالفضولی خرج کن زود.
نظامی.
از آن بوالفضولان بسیارگوی
و از آن بوالحکیمان دیوانه خوی.
نظامی.
گفت مکشوف و برهنه بی غلول
بازگو رنجم مده ای بوالفضول.
مولوی
لغت نامه دهخدا
بوالفضول
یاوه گو
تصویری از بوالفضول
تصویر بوالفضول
فرهنگ لغت هوشیار
بوالفضول
((بُ لْ فُ))
بیهوده گو
تصویری از بوالفضول
تصویر بوالفضول
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ابوالفضل
تصویر ابوالفضل
(پسرانه)
خداوند و صاحب هنر، کنیه دینار، لقب چهارمین فرزند علی (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ذوالفضل
تصویر ذوالفضل
صاحب فضل و احسان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بلفضول
تصویر بلفضول
بسیار فضول، بسیار گو
کسی که سخنان بیهوده و بی معنی و بی فایده بگوید، یاوه گو، بیهوده گو، یاوه سرا، هرزه گو، هرزه خا، خیره درا، ژاژدرای، هرزه لاف، هرزه لای، یافه درای، ژاژخا، مهذار، هرزه درای، افسانه پرداز، افسانه گو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بوالفضل
تصویر بوالفضل
صاحب فضل، دارای فضیلت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بوالفتوح
تصویر بوالفتوح
صاحب فتوح، خداوند گشایش ها
فرهنگ فارسی عمید
(بُلْ فَ یِ)
لقب خاقانی است:
افضل الدین بوالفضایل بحر فضل
فیلسوف دین فزای کفرکاه.
رشید وطواط
لغت نامه دهخدا
(بُ فُ)
مرکّب از: بل + فضول، بوالفضول. ابوالفضول. صاحب فضل بسیار. بسیار فضول. پرفضول. (فرهنگ فارسی معین، :
بلفضولی سؤال کرد از وی
چیست این خانه شش بدست و سه پا.
سنائی.
اندرین دهر بلفضولی چند
از بر دو فذلک ترفند.
سنائی
لغت نامه دهخدا
(ذُلْ فَ)
خداوند فضل و هنر و فزونی
لغت نامه دهخدا
(بُلْ فَ)
نوعی از تراش و اندام قلم. (نوروزنامه، یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ فُ ضَ)
نوعی از قواطع طیور چند گنجشکی. زرزور. ملوکی. صفراغون. عصفورالشوک. عصفورالسیاح. طرغلودیس. طروغلودقس
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْفَ)
ابن مکرم. جمال الدین محمد بن مکرم انصاری لغوی. متوفی به سال 711 هجری قمری او راست: مختصر ذخیره فی محاسن اهل الجزیره. و رجوع به ابن منظور شود
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ فَ)
خداوند هنر. صاحب فضل.
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ عَبْ با)
حسن سرخسی. رجوع به تذکرهالأولیاء ج 2، و رجوع به ابوالفضل محمد بن حسین سرخسی در نامۀ دانشوران ج 3 ص 20 و کشف المحجوب هجویری شود
یحیی بن سلامه بن حسین بن محمد. ملقب به معین الدّین. خطیب حفصکی میّافارقینی. رجوع به یحیی... و رجوع به خطیب حفصکی... شود
حاجب بن النعمان. وزیر القادر عباسی. رجوع به دستورالوزراء خوندمیر ص 82 و تجارب السلف ص 252 و حبیب السیر ج 1 ص 306 شود
محمد بن طاهر بن علی بن احمد مقدسی. رجوع به ابن القیسرانی... و رجوع به محمد... و رجوع به حبیب السیر ج 1 ص 310 شود
هروی. منجم احکامی بزمان مؤیدالدولۀ دیلمی. او در حدود 371 هجری قمریحیات داشته است. رجوع به ترجمه تاریخ یمینی شود
حبیش بن ابراهیم تفلیسی. رجوع به حبیش... شود. و در کشف الظنون در بعض مواضع حبش و در بعض دیگر حسین آمده است
عیاض (قاضی...) ابن موسی بن عیاض بن عمر بن موسی بن عیاض بن محمد بن عیاض یحصبی سبتی. رجوع به عیاض... شود
احمد بن ابی طاهر طیفور. رجوع به ابن ابی طاهر... و رجوع به معجم الادباء یاقوت چ مارگلیوث ج 1 ص 152 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بلفضول
تصویر بلفضول
دانا نمایی صاحب فضل بسیار بسیار فضول پر فضول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذوالفضل
تصویر ذوالفضل
صاحب فضل و احسان
فرهنگ لغت هوشیار
صاحب فتوی خدای گشایش. یا بوالفتحی. صاحب فتوح بودن خداوند گشایش بودن، آنچه که فتوح و گشایش و بسط آرد: (نه ازکاس نوشتم نه از کس نیوشم صبوحی میی بوالفتوحی سماعی) (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوالفضل
تصویر بوالفضل
دارای فضل فاضل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بو الفضول
تصویر بو الفضول
یاوه گویی
فرهنگ لغت هوشیار
بسیار فضول، چون وچرا کن، چون وچراگر، بیهوده گو، یاوه گو، هرزه درا
فرهنگ واژه مترادف متضاد