بسیار فضول، بسیار گو کسی که سخنان بیهوده و بی معنی و بی فایده بگوید، یاوه گو، بیهوده گو، یاوه سرا، هرزه گو، هرزه خا، خیره درا، ژاژدرای، هرزه لاف، هرزه لای، یافه درای، ژاژخا، مهذار، هرزه درای، افسانه پرداز، افسانه گو
مُرَکَّب اَز: بل + فضول، بوالفضول. ابوالفضول. صاحب فضل بسیار. بسیار فضول. پرفضول. (فرهنگ فارسی معین، : بلفضولی سؤال کرد از وی چیست این خانه شش بدست و سه پا. سنائی. اندرین دهر بلفضولی چند از بر دو فذلک ترفند. سنائی
کسی که سؤال بیجا بکند کسی که سخنان بیهوده و بی معنی و بی فایده بگوید، یاوِه گو، بیهودِه گو، یاوِه سُرا، هَرزِه گو، هَرزِه خا، خیرِه دَرا، ژاژدَرای، هَرزِه لاف، هَرزِه لای، یافِه دَرای، ژاژخا، مِهذار، هَرزِه دَرای، اَفسانِه پَرداز، اَفسانِه گو
صورتی است از ابوالفضائل: و بعد از مصادره و حبس رئیس الائمه و بلفضائل امام سنیان و.. (کتاب النقض ص 486). امیرمیفرماید که علما و متکلمان مذهب خود را بیاورید که سید جلال الدین خراسانی با امام اهل سنت بلفضائل مشاطدر وجوب معرفت سخن خواهد گفت. (کتاب النقض ص 488)
صورتی است از ابوالفتوح: و نسختی از آن به مدینهالسلام به دارالخلافه فرستادند و بلفتوح اسفرائینی را از حضرت خلافت مهجور کردند. (کتاب النقض ص 486). رجوع به ابوالفتوح شود